آقای رعد

آقای رعد

روزنوشت هایی برای تمرین نویسندگی و عادت به آن
آقای رعد

آقای رعد

روزنوشت هایی برای تمرین نویسندگی و عادت به آن

9) بازی امشب

خب نمی دانم اهالی اینجا چقدر فوتبالی هستند. من خودم خیلی علاقه مند به بازی کردن فوتبال هستم تا نگاه کردن. البته فرصت زیادی ندارم مثل دوران کودکی و نوجوانی، به همین علت فقط بازی های خیلی مهم تیم مورد علاقه ام را دنبال می کنم. امشب بازی رئال مادرید و منچستر سیتی هست. من طرفدار رئال هستم؛ اما از از آن طرفداران دو آتیشه نیستم. دلم می خواهد برنده بشوند، ولی اگر بد بازی کنند و ببازند، حقیقت را می پذیرم.

وقتی خوب بازی نکردی طبیعتاً شایسته بردن هم نیستی. اگر خوب بازی نکردی ولی باز هم بردی، خب برای تو خوش شانسی و برای بقیه بی عدالتی است! کلا مثل اینکه در زندگی خارج از فوتبال هم همین است ... نظر شما چیست؟

8) امروز عصر

فواید و عواید پیاده روی که بر کسی پوشیده نیست. اما اگر کسی شک دارد به خانم دکتر مراجعه کرده و شبهات خود را استفتاء کند. امروز عصر به قصد پیاده روی از منزل خارج شدم، شهر ما خیلی شلوغ نیست، در اکثر جاها هم معابر پیاده ی خوبی دارد، البته هر چند متر چاله و کنده کاری هست، ولی با این حال من که راضی هستم. همچنین شهردارهای قدیمی علاقه عجیبی به کاشت انواع درخت توت داشتند! حالا یا کل ملت از درخت ها آویزان شدند یا کف کفش آدم چسبونکی! میشود؛ اگر بخواهی به زیر پایت توجه کنی همش باید یا لی لی کنی یا پاورچین حرکت کنی. خلاصه یک تپه ی سالم توی این شهر نمانده که ... 

وقتی بچه ها از مدرسه تعطیل می شوند تجمع کلونی وار مردم در اطراف درخت ها دیدنی است. کیف ها رو انداختند روی زمین و مثل گربه از درخت بالا رفتند؛ بعضی ها همان بالا می خورند؛ بعضی نایلون آوردند و به فکر خانواده هم هستند؛ ولی بعضی ها همان پایین، در تنبل ترین حالت ممکن دهان را به اندازه ی تمساح باز کردند و حاصل تکان دادن های بقیه که لای شاخه ها در تلاش و تقلا هستند را بی زحمت نوش جان می کنند. اما حماسی ترین سکانس تعلق می گیرد به آن خانم مسنّی که چادر به کمر از درخت بالا رفت تا نشان دهد که سن فقط یک عدد است ...

7) یک جایی خواندم ...

یک جایی خواندم که کسی از خودش راضی نیست؛ همچنین اشاره کرده که چون پذیرفته حالا حس بهتری دارد.

به نظر من راست می گوید، چون من هم وضعیت مشابهی را تجربه کردم. این که آدم می داند چه چیز درست است ولی نمی تواند آن درست را انجام بدهد، حالش را بد می کند. یک روز دیگر از این تضاد بین باور و عمل خسته شدم و روبه روی آیینه ایستادم. خیلی از خودم خشمگین بودم. چند تا ناسزای آبدار از ته دل نثار خودم کردم و کلمه ی بی شعور را با عمیق ترین احساس و لحن به زبان آوردم. در آن لحظه ی تاریخی پذیرفتم که من مشکل دارم. واقعاً با پذیرفتن این حقیقت حالم بهتر شد؛ نقطه عطفی بود. اما کافی هم نبود ... چون تا مدتی کاملاً شوکه و درگیر این مسئله بودم که آیا فرصت می کنم بهبود پیدا کنم؟ می دانستم تنها من بی شعور نیستم. اما برای اولین بار دیگر دیگران برایم مهم نبودند. اصلاً اهمیتی نمی دادم که چندتا مثل من در حال رنج بردن یا رنج دادن بقیه است. فقط می خواستم بدانم آیا امیدی هست یا نه؟

6) اهالی بلاگ اسکای

تقریباً یک ماه قبل از راه انداختن این وبلاگ جهت روزانه نویسی، به وبلاگ های دوستان پیشکسوت سر می زدم و مطالبشان را می خواندم؛ حقیقاً خیلی برایم جذاب بود که عده ای یک گوشه ای را پیدا کردند و در کمال صفا و صمیمیت گفتگو می کنند. دقیقاً به خاطر ندارم، اما یکی از دوستان اهالی اینجا را به ساکنین یک مجتمع (یا ساختمان) تشبیه کرده بود ... خیلی از اینجا خوشم آمده، احساس خیلی بهتری دارم؛ البته هنوز به راحت نوشتن عادت نکردم. در این مورد عمه خانم درست می فرمایند. همچنین از اعضای قدیمی و جدید خیلی تشکر می کنم که من را هم در جمع خودشان پذیرفتند.

5) بحثی پیرامون کنترل کیفی و یک درصد احتمال خطا !

در پست قبلی گفتم که باور دارم عادات غلط در آموزش کشور نهادینه شده و یکی از اساسی ترین این عادات، عدم کنترل کیفیت است. حالا یک سوال مهم این است : چه کسی به کنترل کیفی فکر می کند؟  ادامه مطلب ...

4) وضعیت مشابه

وقتی پست های دوستان را می خوانم، متوجه می شوم یک سری احساسات و تفکرات مشابهی بین ما وجود دارد. از یک طرف خوشحال می شوم که فقط من نیستم که به این نتایج رسیدم، بقیه ای هم هستند که اینطور فکر می کنند. این باعث می شود یک مقدار از عمق فاجعه کاسته بشود، اما کافی نیست. من فکر میکنم یک شیوه غلط بر جامعه ما سایه افکنده و حالا حالاها هم سایه ش بالای سر ما هست. دیگر این شیوه ی غلط جزئی از فرهنگ ما شده. و این یعنی که در هر خانه و کاشانه ای نفوذ کرده. تبدیل به عادت شده، یک عادت غلط. و همه می دانیم که از بین بردن یک عادت معمولی سخت است، چه برسد به اینکه آن عادت بد و مخرب هم باشد!

نظر من به عنوان یک عضو معمولی از جامعه این است که آموزش ما، که سازنده ی فرد فرد ماست، یعنی دختر و پسر، زن و شوهر، مادر و پدر، رئیس و مرئوس و ... مشکل دارد. تا اینجا احتمالاً همه موافق هستیم که سیستم مشکل دارد، ولی به احتمال زیاد سر نوع مشکل سیستم آموزشی مان به توافق نمی رسیم! من فکر می کنم یکی از مهم ترین مشکلات سیستم آموزشی ما نداشتن کنترل کیفیت است. بابا اگر یک روشی درست است باید در اکثر موارد به یک نتیجه ی درست هم ختم بشود دیگر! فرض که من تنبل بودم، بازیگوش بودم، بی استعداد بودم، در مدرسه و دانشگاه گوش به حرف ندادم و مثلاً الان تباه شدم. هر کارخانه ای هر چقدر هم خوب باشد همه محصولاتش سالم نیست، بیشتر محصولاتش سالم است. ولی آیا فقط من یک نفر هستم؟

نه همچون منی بسیار است ...

3) دو تا کتاب

طی تحقیقاتم برای یادگرفتن اصول روزانه نویسی با دو  تا کتاب آشنا شدم که این ها هم به لیست طویل و دراز نخوانده ها اضافه می شوند:

1. روزهای در راه از شاهرخ مسکوب

2. دفتر یادداشت روزانه های یک نویسنده از فیودور داستایفسکی (املای آن در ویکی پدیا)

2) انگیزه ای از وبلاگ بقیه

اینجا، با نام هنری رعد می نویسم. از این تخلصی که اختیار کردم خوشم می آید. از چهار پنج سال پیش در بلاگ اسکای فعالیت داشتم و دارم. آن وبلاگ مربوط به یک زمینه ی کاری است. از آن زمان تا به حال در قسمت به روز شده های بلاگ اسکای، عنوان مطالب افرادی را می بینم که خیلی راحت درباره خودشان و احساساتشان می نویسند. اما من خیلی با این کار راحت نیستم ولی کار این دوستان خیلی برایم جذاب است؛ پس تصمیم گرفتم با اسم مستعار بنویسم ...

اینطوری خیلی راحت تر است.

1) شروع

از دوران نوجوانی تا الان که جوان هستم، البته هنوز! چند بار سعی کردم خاطراتم رو بنویسم. اما هر بار به این نتیجه رسیدم که خیلی برای من خوشایند نیست، پس هر بار رها کردم. تا اینکه چند روز پیش در یکی از پیام رسان ها تبلیغ کانال یک خانمی رو دیدم که نویسندگی آموزش می داد. توصیه کرده بود که  روزانه نویسی بهترین شروع برای کسانی است که آرزوی نویسنده شدن دارند. من آرزوهای زیادی دارم، بالاخره آرزو بر جوانان عیب نیست، ولی آرزوی نویسنده ی بزرگ شدن رو تا حالا که نداشتم. تصمیم گرفتم روزانه نویسی کنم تا تمرینی بشود برای بهتر نوشتن. همچنین یک مقدار فضای مجازی رو برای یافتن اصول و قواعد روزانه نویسی جستجو کردم. متوجه شدم علاوه بر تقویت قدرت نویسندگی مزایای دیگری مثل افزایش تمرکز و تخلیه احساسات هم دارد.