-
خونه ی خاله
پنجشنبه 13 اردیبهشت 1403 22:09
فاطی! گزاره فرض : برای هر ایرانی یک عمه یا خاله هست که نامش فاطی است شما اگر ندارید، پس می شوید نقیض این فرض ما. بله ما هم یک خاله فاطی داریم که فردا تمام فامیل طرف مادر را دعوت گرفتند منزلشان؛ طبق عادت معهود، وظیفه ی این جانب در جشن و سرور یوم آتی، پرستار بچه و مربی مهد کودک و مجلس گرم کن اعظم بودن است. کسی نمی داند...
-
چیزهایی که میبینم (2)
دوشنبه 3 اردیبهشت 1403 23:43
انتخابی کشتی در حالی که اعضای کادر فنی تیم ملی کشتی مشغول بررسی این بودند که برای المپیک امسال، کامران قاسم پور را بفرستند جلوی جناب تیلور دادا یا باز هم حسن یزدانی را، دیوید تیلور با 2 باخت متوالی در مسابقه فینال انتخابی تیم ملی آمریکا، واجد شرایط برای شرکت در المپیک 2024 پاریس نشد! و باز هم ثابت شد هیچ چیز قابل پیش...
-
چیزهایی که میبینم!
شنبه 1 اردیبهشت 1403 21:59
اول یک دست قشنگ برای من بزنید که در روز اول اردیبهشت ماه، آمدم و انگشتانم را رنجه داشتم تا برای خالی نبودن عریضه هم که شده سیاهه ای نوشته و تقویم ساحت نگاه شما کنم ... تشویق، تشویق، بلندتر رئال مادرید - سیتی بازی برگشت تیم اسپانیایی مورد علاقه ی من در مقابل غول انگلیسی در وقت های معمول مساوی شد؛ یوفا، قانون گل زده...
-
عقاید عقیم !
یکشنبه 19 فروردین 1403 17:59
افکار و عقاید ما تحت تأثیر حالات و شرایط مختلفی شکل می گیرند. گاهی اوقات باورهای بدی داریم که منجر به کنش می شوند و به عبارتی فقط محدود به ذهن ما نیستند و صورت عملی هم به خود میگیرند. اما عقاید خوبمان چه؟ آیا این افکار و باورهای خوب ما نیز عملی می شوند یا فقط در حد یک تئوری در گوشه ی ذهن ما خاک می خورند. من دوست دارم...
-
چراغ اول رو روشن کردم!
جمعه 17 فروردین 1403 15:44
سلام دوستان گرامی بلاگستان امیدوارم تعطیلات نوروزی بسیار خوشی را سپری کرده باشید. سال نو را خدمت تک تک شما دوستان دنیای مجازی تبریک عرض می کنم و آرزوی من سلامتی، شادی و رضایت خاطر شماست. معمولا در سال جدید مردم هدف گذاری می کنند و برنامه های تازه می چینند؛ اما من هنوز اندر خم اهداف سال گذشته هستم و تصمیم جدیدی برای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 اسفند 1402 23:09
سعی می کنم سال جدید منظم تر و بیشتر بنویسم
-
حتی من هم فهمیدم
چهارشنبه 18 بهمن 1402 21:51
من از علاقه مندان به فوتبال و فوتسال هستم؛ وقتی اول دبستان بودم، اصلا بازیم خوب نبود و حتی قوانین ساده را هم درست درک نمی کردم. مثلا این که چرا اوت با دست انداخته می شود و کرنر با پا زده می شود را قاطی می کردم من را بازی می دادند فقط به این دلیل که یار کافی وجود نداشت، یعنی کاملا از سر اکراه. قدرت حمل توپ و مهارت شوت...
-
علیه آمار
دوشنبه 16 بهمن 1402 22:54
سلام و عرض ادب تنبل و کم کار شدم، هر چیزی بگویید حق دارید بازی ایران و ژاپن را از منزل دوستی تماشا کردم که اصلاً اهل فوتبال نیست. او روی مبل نشست، دراز کشید، خوابید! و گهگاهی با بلند شدن صدای گزارشگر بازی، محمدرضا احمدی، یک چشمش را باز کرد و نگاهی انداخت؛ خواهر زاده ی 6 ساله ی او اما، بسیار علاقه مند و در مقایسه با شش...
-
نقدی بر آناهیتا
چهارشنبه 8 آذر 1402 22:57
سلام و درود خدمت اهالی گل وبلاگستان برای چندمین بار اعتراف میکنم عجب باصفا و امن و مهربان هستند این اهالی وبلاگستان؛ واقعاً ایجاد کردن این وبلاگ و نوشتن در فضای مجازی برای من خیلی آموزنده و ارزنده بوده است. پس لازم می دانم از صمیم قلبم از تک تک شما دوستان، چه عزیزانی که مطالب بنده را مطالعه می کنند و نظر می دهند و چه...
-
آناهیتا
سهشنبه 9 آبان 1402 22:15
ا. ش. پوریان ، دانشجوی سال دوم پزشکی، روی کاناپهی قدیمی اما سالمِ وسطِ پذیرایی نشسته بود و خود را برای آزمون علوم پایه که اوایل شهریور برگزار میشد، آماده میکرد. کمی آن طرفتر، در آشپزخانه، درست پشت سر پوریان، دختری ریز نقش و لاغر اندام ایستاده بود؛ آناهیتا در حالی که دستکشهای ساق بلند و صورتی رنگش را از کیف خارج...
-
داستان کوتاه بنویسم؟
پنجشنبه 27 مهر 1402 22:55
قبلاً یک کتابی درباره داستان نویسی آسان مطالعه کرده و در وبلاگ معرفی نمودم. اگر دوست دارید میتوانید از طریق کلیک بر اینجا آن پُست را بخوانید. کتابِ خلاصه و مفیدی بود. با بخش ها و زمینه های مختلف نویسندگی به طور کلی آشنا شدم و همچنین ترغیب شدم نوشتن را هم جدی تر دنبال کنم. هر چند تقریباً از آن زمان تا الان با روی آوردن...
-
آرایشگاه - قسمت 3
یکشنبه 23 مهر 1402 21:15
اینجا بودیم که ... - او : یکبار ... ههههه ... یکی زنگ زد، یعنی یه میش انداخت . قطع شد ... منم داشتم مشتری را راه مینداختم ... یه نگاه کردم دیدم شماره ناشناسه ... گفتم اگه کاری اشت حتماً دوباره زنگ میزد دیگه - من : خب؟ - او : یه ساعتی گذشت، یه آقایی اومد سلام کرد و همین طوری وایستاد؛ گفتم : جانم؟ بفرمایین؟ گفتش : نوبت...
-
آرایشگاه - قسمت 2
سهشنبه 18 مهر 1402 18:10
از این آرایشگر خیلی خوشم می آید زیرا که فضول نیست؛ قبلاً من هم به همان آرایشگری مراجعه می کردم که پدرم می رفت. نزدیک به 10 یا شاید هم 15 سال مشتری ثابت او بودم. خب با توجه به سن و سالم آن زمان نوجوان بودم و این چیزها چندان برایم اهمیت نداشت. چه چیزهایی؟ همین فضولی ... به محض این که به زیر دستش می روی گویی او خداست و...
-
آرایشگاه - قسمت 1
دوشنبه 17 مهر 1402 17:10
دارم با شرایط جدید کم کم اُخت می شوم و فکر می کنم اگر بنده را چشم نزنید به یک روال منطقی دست خواهم یافت مثلاً یک روز در میان ... آرایشگاه دیروز در راه برگشت به منزل، حدود ساعت 15 یک پیامی به آقای آرایشگر دادم. منتظر شدم تا ساعت 16 جواب نداد. زنگ زدم و برنداشت! چند دقیقه بعد پیام داد: - او : سلام، خوبین؟ ساعت 4:30...
-
سلامی دوباره
دوشنبه 3 مهر 1402 22:30
سلام بر اهالی پُرمحبت و دوست داشتنی وبلاگستان دیر به دیر به وبلاگم سر می زدم چون به عنوان یک مبتدی در امور مدیریت وقت، در چالش و تنش و مبارزه با خود و در و دیوار و زمین و زمان بودم اما بالاخره نشانه های کوچکی از پیشرفت در handle کردن وقت در من دیده شده که مایه ی بسی خوشحالی و امید است! زبان انگلیسی خب یک زمانی و برای...
-
پس از مدت ها
یکشنبه 19 شهریور 1402 22:37
خب من برگشتم پس از گذشت قریب به 20 روز. می دانم که جای خالی من را در ذهن خود یک گل زیبا گذاشته بودید. از حسن انتخاب شما بسیار متشکرم. در این ایام که حسابی مشغول بودم و هستم اما از رصد وبلاگ دوستان غافل نبودم؛ از خواندن کامنت های دوستان در زیر پست بقیه دوستان متوجه شدم تراویس خان با یک آدرس جدید بازگشته، ولی متأسفانه...
-
خدا به ایرانی ها پشت کرده؟!
جمعه 3 شهریور 1402 23:10
متروی تهران امروز عصر داخل مترو نشسته بودم؛ یعنی هنوز به اوج شلوغی نرسیده بود و یکی دوتا جا برای نشستن بود که نصیب من هم شد. داشتم به همان مسائل قبلی فکر می کردم (زندگی و ازدواج و اخلاق ) یک خانمی بچه بغل بین ما راه می رفت و می گفت :" برادرا، به من کمک کنین، برادرا منم بچه دارم، مستاجرم، برادرا منم نون آور...
-
1 شهریور
چهارشنبه 1 شهریور 1402 22:31
اول از همه روز پزشک را به همه ی دکترهای وبلاگستان تبریک می گویم. من فقط خانم دکتر قره بالا را می شناسم ولی گویا دو یا سه نفر پزشک دیگر هم هستند. ابن سینا عجب ادم باحالی بوده؛ گویا در بین کلاس های درسش ساز می زده برای رفع کسالت دانشجویانش. بسیار به نیروی جسمانی خودش می نازیده (یعنی تفاخر می کرده). انسانی بسیار رقابت...
-
30 مرداد
سهشنبه 31 مرداد 1402 00:18
آن گربه ی بیچاره که در پُست قبلی وصف حال خودش و بچه هایش را به تصویر کشیدم، حالا چند روزی است که 2 تا از بچه هایش کم شده! مردم مجتمع خیلی با اینها ارتباط داشتند، نمی دانم کسی برداشته برده خانه اش یا بیچاره ها ناهار هاپوها شدند ... بالاخره این هم جزئی از چرخه ی طبیعت است؛ ولی حیف خیلی ناز بودند این هفته که نبودم و کم...
-
شنبه 21 مرداد
شنبه 21 مرداد 1402 23:44
مجتمع یا باغ وحش؟ قبلاً یک تصویری منتشر کردم از حضور یک عدد روباه بر بالای دیوار مجتمع مسکونی ما . حالا یک گربه داریم که 4 تا بچه کوچولو دارد، 3 تا از خودش فتوکپی کرده و یکی هم احتمالا از روی آقاشون نظرسنجی شطرنج یکی داخل نظرسنجی گزینه ریتینگ بالای 1800 فیده را انتخاب کرده، استاد اگر صدای بنده را دارید لطفاً مشاوره...
-
در پاسخ به خانم ف
پنجشنبه 19 مرداد 1402 23:28
خانم ف یک پست خیلی جالبی درباره جذابیت های مردان نوشته بودند ، من هم یک اشتباهی کردم زیر آن پست گفتم، درباره خانم ها را هم من می نویسم. چند روز بعد که آمارگیر وبلاگ را دیدم، متوجه شدم از آن پست مذکور خانم ف 10 - 20 نفر آمدند به وبلاگ بنده سر زدند، احتمالاً ناامید و بی نصیب برگشتند دیگر ... به نظر افتاده گردن من، که...
-
مسابقه حماسی شطرنج
شنبه 14 مرداد 1402 15:56
آمدم تعریف کنم جمعه بر من چه گذشت ... آقا ما ساعت 9 صبح روز جمعه از منزل زدیم بیرون به قصد محل برگزاری مسابقه. روز جمعه 9 صبح مگر ماشین پیدا میشد لامصب (همان لامذهب است). نصف راه را در گرما پیاده گز کردم تا یک ماشین عبوری، ما را هم تا یک جایی رساند. خلاصه پیاده شدم و باز تا رسیدن به باشگاه مذکور باید چند دقیقه پیاده...
-
12 مرداد 02
پنجشنبه 12 مرداد 1402 19:17
آمار بازدید خیلی در نخ این نیستم که آمار بازدیدم برود بالا، ولی ناگهان متوجه شدم که بیش از 7000 بازدید داشتم؛ خواستم از همگی دوستان تشکر کنم که با نگاه مهربانشان مطالب بنده را هم از نظر گذراندند. خیلی سپاس گزارم شطرنج هیات شطرنج شهرستان فردا قرار است مسابقه غیر ریتد برگزار کند. الان دارم دنبال شرایط شرکت کردن در...
-
رعد از حبس آمده !
شنبه 7 مرداد 1402 23:29
می پرسند کجا بودی؟ کجا بودم؟ می خواستید کجا باشم؟ زندان دیگر. زندان خونه ی مادربزرگه! مگر می شود تاسوعا و عاشورا باشد و ما را اجباراً دعوت نکنند. آقا ما مخلص صله ی رحم، احترام به بزرگتر و کوچکتر و همه مسائل اخلاقی پیرامون آن، اما ... امان از اصرار یعنی ناف این بچه ها را با اصرار بریدند. ما صبح تاسوعا، یعنی صبح پنج...
-
اول مرداد
یکشنبه 1 مرداد 1402 23:15
تراویس بیکل تراویس خان مدت زیادی است که نیست. از کسی که اینقدر دروبلاگستان فعال بوده بسیار بعید است این مقدار از این فضا به دور باشد. آدم مثبت اندیشی هستم و فال بد نمی زنم؛ ان شاء الله که سلامت است و در کنار خانواده خوش می گذراند. اما تراویس خان اگر پیغام ما را می بینید، بیایید یک دالی کنید و بعد بروید. همچنین از خانم...
-
آخرین جمعه تیر ماه
جمعه 30 تیر 1402 21:14
شطرنج دوست عزیز وبلاگستان، جناب وبلاگ نویس یخ زده، اهل شطرنج است و ریتینگ آنلاینش هم حدود 1600 است، احتمالاً بیشتر از من و بقیه از شطرنج سر در می آورد. بازی بسیار جالب و واقعاً دنیای دیگری است. نزدیک منزل ما یک باشگاه چند منظوره هست که از قضا هیأت شطرنج شهرستان هم آنجا یک شعبه دارد و روزهای جمعه مسابقه برگزار می کند....
-
28 تیر 02
چهارشنبه 28 تیر 1402 22:04
حدیث امام حسین امروز یکم محرم سال 1445 قمری است؛ یعنی سال نوی قمری از امروز شروع شده و از آنجایی که مصادف با ایام عزاداری و این قبیل مراسمات سنتی است، در همین گوشه و کنار چشمم به یک حدیث امام حسین (ع) درباره زنان افتاد. تصمیم گرفتم این حدیث را عیناً در وبلاگ منعکس کنم ... وقتی با زنان ازدواج می کنیم عادت ما این است که...
-
25 تیر 02
یکشنبه 25 تیر 1402 23:27
ماشین لباس شویی شنبه که من نبودم، یک اسنپ وانت و دو تا کاگر گرفتند و این ماشین لباس شویی به غایت سنگین را سه نفری، از سه طبقه با پای پیاده بردند پایین (آسانسور ندارد ساختمان ما )؛ مسئولین تعمیرگاه گفتند یک هفته کار دارد تا تعمیر و سرویس بشود. روسیه ما هی می خواهیم اخبار گوش ندهیم، ولی بعضی خبرها ناخواسته هم شده به گوش...
-
23 تیر 02
جمعه 23 تیر 1402 23:24
ماشین لباس شویی آقای تعمیر کار و یک نفر کمکش، با چند دقیقه ای تأخیر، ساعت 10:15رسیدند منزل ما. پذیرایی و آشپزخانه را مرتب کرده بودیم، میز ناهارخوری را از وسط آشپزخانه زدیم کنار و فضا را برای جولان آقای تعمیر کار باز کردیم. ولی ای دریغ ... آمدند و پس از تعارفات معمول، رفت سر اصل کار. اول در ماشین را باز کرد و شیشه درش...
-
22 تیر 02
پنجشنبه 22 تیر 1402 23:29
وبلاگستان قبلاً هم گفتم و باز هم تکرار می کنم چقدر خوب این وبلاگستان. البته که به قول آن جمله ی عربی [شرف المکان بالمکین = ارزش هر جایگاهی به ساکن آن است] خوبی وبلاگستان عاریه ای از ساکنین محترم اینجاست؛ ممکن این دوستی و احساس مثبت متقابل دلایل مختلفی داشته باشد و هر کسی از زاویه دید خودش، آن بخش که برایش جذاب تر است...