آقای رعد

آقای رعد

روزنوشت هایی برای تمرین نویسندگی و عادت به آن
آقای رعد

آقای رعد

روزنوشت هایی برای تمرین نویسندگی و عادت به آن

نقدی بر آناهیتا

سلام و درود خدمت اهالی گل وبلاگستان

برای چندمین بار اعتراف میکنم عجب باصفا و امن و مهربان هستند این اهالی وبلاگستان؛ واقعاً ایجاد کردن این وبلاگ و نوشتن در فضای مجازی برای من خیلی آموزنده و ارزنده بوده است. پس لازم می دانم از صمیم قلبم از تک تک شما دوستان، چه عزیزانی که مطالب بنده را مطالعه می کنند و نظر می دهند و چه عزیزانی که خوانندگان خاموش هستند، تشکر کنم 

از همان ابتدا قصد داشتم بعد از نوشتن هر داستان کوتاه، نقد و بررسی در حد خودم از داستان خودم ارائه بدهم تا نظرات شخصی و دیدگاه شما را جمع بندی کنم. بنابراین هدف از متن زیر، کنکاشی عمیق تر در داستان اصلی چخوف (آنیوتا) و کپی بنده از آن (آناهیتا) است 

 

انتخاب اسامی

وقتی کتاب گزیده داستان های کوتاه آنتوان چخوف، با ترجمه و مقدمه ی جناب احمد گلشیری را از کتابخانه ی عمومی شهرمان امانت گرفتم، نگاهی به فهرست داستان ها انداختم و چند داستان از وسط فهرست را انتخاب کردم. بعد از خواندن آنها این داستان آنیوتا بیشتر توجه مرا برای نوشتن جلب کرد. با در نظر گرفتن عنوان آن که اسم دختری روسی است، با خود گفتم چه اسم ایرانی نزدیک به آن است و اولین واژه ی خطور کرده به ذهنم آناهیتا بود ...

برای دو اسم دیگر سعی کردم معنای اسامی انتخابی آنتوان چخوف را پیدا کنم ولی با جستجوهایی که در اینترنت انجام دادم به نتیجه مناسبی نرسیدم پس تصمیم گرفتم اسم این اشخاص را خودم انتخاب کنم. برای اینکه یک وقت اسم شخصیت های داستان با افراد واقعی جور در نیاید، حداقل افرادی که اسمشان در فضای مجازی قابل رصد کردن باشد، چندین اسم و ترکیب مختلف را انتخاب کردم تا دکتری با این نام پیدا نشود! تا این حد محتاط بودن طبیعی است یا مشکلی دارم؟

برای اسم آن شخصیت هنرمند، باید یک اسم امروزی و مخالف سنت های گذشته انتخاب می کردم؛ نهایتاً فریمان را برگزیدم. فریمان با ریشه ای در عهد ساسانی به معنای باشکوه و خجسته است.

طرح داستان

یک نکته اصلی که در کتاب های مقدماتی اصول نویسندگی بسیار روی آن تاکید می کنند، طرح داستان است؛ طرح داستان همان نام دیگر واژه ی پیرنگ در فارسی است. طرح همان استخوان بندی است و سلسله حوادث علت و معلول وار است که داستان را جلو می برد. در پاسخ به این سوال که : " داستان درباره  ی چه بود؟ " هر آنچه به زبان می آوریم، همان طرح داستان خواهد بود. پس طرح داستان، همان حوادثی است که خط داستان را جلو می برد و با خلاصه ی داستان متفاوت است.

خب داستان آنیوتا درباره چه بود؟ دختری فقیر که برای امرار معاش و گذران زندگی مجبور به هم خانه شدن با دانشجویان یک شهری در روسیه  است و این دفعه با یک دانشجوی سال سوم پزشکی زیر یک سقف است.

شخصیت پردازی

داستان با معرفی مختصر و شناسنامه ای دانشجوی پزشکی آغاز شده و بلافاصله در پاراگراف بعدی دخترک، آنیوتا، به داستان اضافه می شود. از نیمه های ماجرا، شخصیت سوم که یک نقاش است و در همان ساختمان زندگی می کند، تقاضای ورود به اتاق و به عبارتی اجازه ورود به داستان را می خواهد!

دخترک فقیر، نحیف، مردد و پژمرده توصیف شده و اعتماد به نفس او به دلیل این فقر و احساس بی ارزشی بسیار پایین است. او اغلب ساکت و نسبت به تغییرات پیرامونش منفعل است. در مواجهه با حوادث به دلیل فقدان اعتماد به نفس، احساس ضعف می کند و واکنش خاصی نشان نمی دهد. احتمالاً چخوف این نوع شخصیت پردازی را خیلی زیرکانه انجام داده است، شاید دلیل این همه انفعال و تسلیم  سرنوشت بودن، تکرار زیاد شکست ها و به عبارتی عادت کردن به ناکامی است. چخوف ضمناً نشان می دهد که با این وضع (فقر و فقدان اعتماد به نفس) آنیوتا امیدی به آینده ندارد.

از طرفی دکتر به دلایل مختلفی تحت فشار است. او از یک خانواده مرفه است که انتظار زیادی از او می رود ولی چندان رشد اجتماعی نکرده. با این حال با در نظر گرفتن شرایط آن روزگار روسیه، در عرض چند سال او به شخصی موفق و ثروتمند تبدیل خواهد شد. پس وضعیت رقت انگیز و اسفبار خود را تحمل می کند. به بیان دیگر برخلاف آنیوتا، او به آینده امیدوار است! چخوف همچنین با ایجاد صحنه هایی و تصورات و تخیلاتی که از ذهن اشخاص می گذرد غیر مستقیم به ما می فهماند که در روسیه ی سال 1886 نیز مثل همین روزگار فعلی ما، ثروت مهم تر از اخلاقیات است.

سومین نفر، که اطلاعات زیادی درباره گذشته یا آینده او ارائه نمی شود، نقاش است که به واقع فردی رها و بی قید است. هدف یا مشکل خاصی برای او ذکر نمی شود و او فارغ از هیاهوی دنیا گذران عمر می کند.


خب در تقلیدی که من از داستان چخوف داشتم چند چیز مورد توجه خوانندگان قرار گرفته است:

1. شخصیت آناهیتا چندان بومی سازی نشده است. یعنی در یکی از نقاط اوج داستان، جایی که ا. ش. پوریان می خواهد از آناهیتا مثل یک جسد تشریح استفاده ی ابزاری کند، رفتار دختر با پیش فرض ذهنی و انتظار مخاطب ایرانی هماهنگی ندارد. نکته درخواست درآوردن پیراهن نیست، چون در جامعه فعلی ما، با در نظر گرفتن مدت های طولانی سرکوب امیال جنسی و قبیح بودن پرداختن به آن،  تخلیه نشدن به موقع این نیاز به دلیل فراهم نبودن ملزومات آن و افت تدریجی اخلاق در نتیجه ی ضعف آموزش، در بسیاری از موقعیت های اجتماعی، از خرید میوه و سبزی تا حضور در مترو و اتوبوس، نگاه ها و کنش هایی که رنگ و بوی آزار جنسی دارند، دیده می شود. پس مشکل داستان درخواست نیست، بلکه واکنش دختر نسبت به درخواست است که برای ذهن مخاطب باور پذیر نیست. این نکته را سمیرا خانم، دکتر قره بالا و عمه خانم به درستی گوش زد کردند؛ خیلی از راهنمایی شما سپاس گزارم 

2. آناهیتا شخصی است که به مرور زمان تضعیف شده. با سپری کردن دردها و محرومیت های ناشی از فقر،  قوی نشده. چرا؟ چون گویا این رنج ها فراتر از تحمل او بوده و همچنین با توجه به اوضاع آن زمانه امیدی به آینده ندارد. با این حال من در نشان دادن پایین بودن اعتماد به نفس این دختر زیاده روی کرده و او را خیلی راحت تسلیم کرده ام. باید (به قول سمیرا خانم : حالت طبیعیش این بود که اگه خجالتیه با ترس و لرز فرار کنه و اگه جسوره، دکتر رو به فحش ببنده) به نوعی مقاوتی بیشتر نشان می دادم که موفق نشدم. علی رغم اینکه برای وفادار ماندن به داستان دختر باید تسلیم درخواست دانشجوی پزشکی می شد، این تسلیم شدن چندان واقعی و قابل باور اتفاق نیفتاده است با این حال موفق شدم به هر ترتیبی عزت نفس پایین این شخصیت را به درستی به تصویر بکشم. این را از بازخورد عمه خانم دریافتم که گفتند : "مثل مجسمه ی رنگ پریده ای بود که فقط اشک ریختن بلد بود"

3. برای نوشتن این داستان علاوه بر جستجو درباره نام ها مجبور شدم اندکی هم پیرامون دوره ی پزشکی عمومی مطالعه کنم. از سایت های کنکوری مختلف، با دروس و عنوان های آنها و همچنین نحوه ی چینش و ارائه این دروس در قالب ترم های گوناگون آشنا شدم. در داستان اصلی، دانشجو در سال سوم است و ساختار تنه به خصوص قفسه سینه و دنده ها را مطالعه می کند. من متوجه شدم در ایران بعد از گذشت دو سال، درس آناتومی پاس شده و دیگر به صورت جدی به عنوان یک امتحان مستقل مثلا به این شکل که چند تا دنده داریم و چطور به هم وصل شدند، مطرح نیست. بلکه درس پایه ای است که باید بلد بود. پس مجبور شدم شخصیت دانشجوی پزشکی را با سیستم فعلی تطبیق بدهم و او را اواخر سال دوم معرفی کنم.

4. اشکال اصلی درباره شخصیت ا. ش. پوریان، همانطور که دکتر قره بالا و خانم نسیم متذکر شدند، استفاده بی رویه من از لفظ " دکتر" بوده است (خانم نسیم درست اشاره کردند) . این واقعاً اشتباهی بوده که متاسفانه از کیفیت و پرداخت شخصیت کاسته است. خودِ چخوف یکی در میان از اسم این شخصیت و واژه ی دانشجو استفاده می کند. اما من به دلیل تنبلی در تایپ کردن، دائماً با دکتر دکتر کردن از درست نوشتن طفره رفته ام تا مثلاً کار خود را ساده کنم. حیف شد ولی درس عبرت خوبی شد! 

5. گیل پیشی مهربان، در بخش کامنت ها چیزی نوشته که (آدم کسل کننده و فضای پر از دود و دم) برای من خیلی جالب بود. در داستان اصلی بخشی هایی هست که سهواً از قلم من افتاده. ا. ش. پوریان سیگاری است و یک سطل لبالب از آب و آشغال های سیگار در وسط اتاق دارد! اما من تصادفاً فراموش کردم که سیگاری بودن و ته سیگارهای این دانشجوی شلخته را نیز به تصویر بکشم ولی گویا با دیگر توصیفاتی که مطرح کردم، به طور غیر مستقیم این تصور به ذهن مخاطب متبادر شده که منزل او تاریک و پُر دود است

6. مشکل اصلی از نظر خودم و بسیاری از شما مثل ماهی کوچولو درون مایه داستان است. درون مایه یا همان زمینه ی داستان، چیزی است که در پاسخ به سوالِ از این داستان چه یاد گرفتیم (یا چه نتیجه ای گرفتیم) بر زبان جاری می کنیم. خب حالا واقعاً از این داستان چه یاد گرفتیم؟ حقیقت امر این است که من چندین بار داستان اصلی را خواندم. به بسیاری از سایت هایی که این داستان را داشتند سر زدم و کامنت های ملت را هم بررسی کردم. من هم مثل شما با یک پایان مبهم مواجه هستم (در نظرسنجی هم 83 درصد گفتند متوجه نشدند داستان چه چیزی می خواهد بگوید؟!). حالا این دو حالت دارد. یا من به علت تازه کار بودن متوجه درون مایه داستان نشدم یا واقعاً چخوف قصدی برای یک پایان قاطع همراه با نتیجه گیری واضح نداشته که در این صورت من موفق عمل کرده و خوب کپی کردم

7. فریمان به اتفاق آراء جایزه بهترین و باورپذیرترین شخصیت داستان را تصاحب می کند. به افتخارش دست و جیغ و هوورررااا


در پایان باید اضافه کنم که در کتاب داستان نویسی آسانِ آقای عباس عابد ساوجی، به تازه کارانی مثل من توصیه شده که از آثار بزرگان تقلید (کپی) کنید تا با شیوه نوشتن و ... عملاً آشنا بشوید. این واقعاً بسیار کارآمد و مثمر ثمر بود طوری که اگر قرار بود همه چیز را از صفر خودم تصور کنم و بسازم خیلی سخت شده و چندان آموزنده هم نمی شد، اما با این ترفند خیلی نکات درباره نحوه شروع، پایان، میانه داستان، زاویه دید، عامیانه و معیار نویسی و ... فراگرفتم.


ولی تشویق و قوت قلب شما (خانم بیدار، بهارخانم، فاضله خانم و ...) باعث شده ترغیب بشوم ادامه این داستان را این بار بدون کمک چخوف بنویسم ... 

نظرات 17 + ارسال نظر
قره بالا پنج‌شنبه 9 آذر 1402 ساعت 00:03 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

سلام بعد از مدت ها

چقدر جالب بود این پست
لذت بردم واقعا
واقعیتش بیشتر از خوندن خود داستان از این نوشته حظ کردم
این نشون میده خیلی رو کاری که میخواید بکنید مصر هستید
امیدوارم به جاهای خیلی خوبی برسید

سلام
مرسی
این بخاطر توجه و نکات ارزنده ی شماست، منم انرژی میگیرم

سمیرا پنج‌شنبه 9 آذر 1402 ساعت 01:08

آقای رعد عزیزم خیلی خوشحال شدم دیدم پست گذاشتید نکته خیلی مثبتی که در مورد کار شما وجود داره، اینه که یک، ماشاالله پشتکار تحسین برانگیزی دارید و نصفه نیمه کاری رو رها نمی کنید، دوم اینکه خیلی همه جانبه و با توجه به نقد و مشاوره ها، تلاش برای تحلیل و بهبود کارتون دارید که این هم خیلی قابل ستایش هست ماشاالله در ضمن بابت نقل قول هایی که از بنده گذاشتید، بنده رو مفتخر کردید بزرگوار، خیلی سپاسگزارم

خیلی متشکرم
نظر لطف شماست
سعی میکنم از راهنمایی های دیگران استفاده کنم

گیل‌پیشی پنج‌شنبه 9 آذر 1402 ساعت 21:52

سلام مهندس‌. خوشحالم که دوباره نوشتی‌.
ماشاالله قلم بسیار بسیار زیبا و ذهن فعالی دارید و بسیار پرتلاش و پیگیر.
پس داستان ادامه‌دار هست. شاید چون باقی ماجرا رو نقل نکردید، نمیشه از داستان نتیجه‌گیری کرد.
و اینکه نوشته‌های قبلی رو بازنویسی نمی‌کنید؟

سلام
متشکرم
بله قصد دارم ادامه بدهم تا یک سری نکات دیگر رو هم تمرین کنم
نه نوشته قبلی رو اصلاح نمیکنم، همینطوری بماند مایه عبرت آیندگان بشود

نسیم شنبه 11 آذر 1402 ساعت 10:44

چقدر آدم عمیقی هستی
ارت خوشم اومده

سلام
ممنونم
سعی میکنم از راهنمایی دیگران استفاده کنم
وقتی بندگان خدا لطف میکنن مطالعه میکنن و از سر دلسوزی به رایگان مشاوره میدن، واقعا نمک نشناسیه که ادم استفاده نکنه

فاضله شنبه 11 آذر 1402 ساعت 14:00 http://1000-va2harf.blogsky.com

سخن از دل ما می گویی

مرسی خوندین

ماهی کوچولو چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت 20:21 http://tekrareman.blogsky.com

سلام!
آقای رعد باید بگم همینکه کاریو که دوست داشتی انجام دادی و شروع به نوشتن کردی، نترسیدی و نگفتی من نمیتونم، همییییییییییییییین نشون میده کارت درسته و 100-هیچ از خیلیا جلوتری،
از اینکه به کامنتها توجه کردی خیلی خوشم اومد، و من صرفااا کامنت دادم که داستان بعدیت بهتر باشه، و از اینکه ناراحت و ناامید نشدی بهت افتخار میکنم عجیب غریب!
دوستان از شما الگو برداری کنند لطفاا

وای خدا
برم برای خودم یه نوشابه بخرم
نظر لطف شماست
من دارم سعی میکنم از انرژی و پشتکار شما الگو برداری کنم

گیل‌پیشی دوشنبه 27 آذر 1402 ساعت 23:14

سلام مهندس. نیستی؟

سلام خانم
چرا هستم
درگیرم ولی ...

یلدا مبارک جناب مهندس

سلام
مرسی خانم دکتر

فاضله شنبه 2 دی 1402 ساعت 15:15 http://golneveshteshgh.blogsky.com

ادامه داشته باشد ان شاءَاللّٰه

متشکرم
ان شاء الله از راهنمایی های شما استفاده کنم

bahar شنبه 2 دی 1402 ساعت 23:32 http://man0baharam.bogsky.com

سلام اقای رعد عزیز
خیلی برات خوشحالم
حس میکنم باید سنت کم باشه
ولی اینکه به یه چیزی علاقه داری براش وقت گذاشتی یاد گرفتی و اینقدر با قلم روان تحلیل کردی واقعا عالی بود
نه در داستان نویسی
من بهت میگم در هر زمینه وارد بشی موفق خاهی بود
کاملا مشخصه پسر با پشتکار صبوری
در پایان باید بگم دوستان چقدر با دقت داستان رو خوندن چه نقد های بجای اافرین

سلام بهار خانم
خیلی ممنونم، بله حدودا 4 یا 5 سال از شما کوچکترم

خیلی از نظر لطف شما سپاسگزارم
سعی میکنم از راهنمایی های دوستان استفاده کنم

بله اهالی بلاگ اسکای مثل خود شما خیلی خوب هستن

سمیرا یکشنبه 3 دی 1402 ساعت 22:30

آقای رعد کجایین؟

سلام سمیرا خانم
خوبم، هیچ چیز خاصی نیست فقط خیلی سرم شلوغ شده
بخش دوم اناهیتا رو هم هنوز ننوشتم

گیل‌پیشی یکشنبه 10 دی 1402 ساعت 16:33

جناب مهندس، بیاین از خودتون بنویسید.
اگه به انتظار آناهیتا باشیم، صدسال طول می‌کشه، عمر من کفاف نمیده.

سلام
حالم خوبه
میام مینویسم به زودی
بله اصلا روی اناهیتا کار نکردم!

سمیرا سه‌شنبه 12 دی 1402 ساعت 19:41

آقای رعد عزیز، بیا لااقل بگو ببینیم خوبی، خوشی، دماغت چاقه

سلام
حال شما خوبه
چشم به زودی ...

سمیرا جمعه 15 دی 1402 ساعت 01:32

سلام از ماست الحمدالله خوبم ان شاءالله شما هم خوب باشین

سلام
متشکرم
منم خوبم سمیرا خانم

Lunacy شنبه 23 دی 1402 ساعت 14:09 https://lunacy.blogsky.com/

نقد و توجه شما بر مطالب ستودنی است.

سلام
مرسی خانم

سمیرا چهارشنبه 4 بهمن 1402 ساعت 22:42

ولادت حضرت علی و روز مرد مبارک آقای رعد عزیز

سلام
متشکرم
خیلی لطف دارین

گیل‌پیشی پنج‌شنبه 12 بهمن 1402 ساعت 23:35 http://Www.temmuz.blogsky.com

مهندس کجایی

سلام خانم مهندس
هستم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد