آقای رعد

آقای رعد

روزنوشت هایی برای تمرین نویسندگی و عادت به آن
آقای رعد

آقای رعد

روزنوشت هایی برای تمرین نویسندگی و عادت به آن

عقاید عقیم !

افکار و عقاید ما تحت تأثیر حالات و شرایط مختلفی شکل می گیرند. گاهی اوقات باورهای بدی داریم که منجر به کنش می شوند و به عبارتی فقط محدود به ذهن ما نیستند و صورت عملی هم به خود میگیرند. اما عقاید خوبمان چه؟ آیا این افکار و باورهای خوب ما نیز عملی می شوند یا فقط در حد یک تئوری در گوشه ی ذهن ما خاک می خورند.   من دوست دارم از دو لفظ عقیم و زایا استفاده کنم؛ باورهایی که (چه خوب و چه بد) در عمل هم خودشان را نشان می دهند زایا هستند و آنها که بودن یا نبودنشان تفاوتی ایجاد نمی کند، عقیم!

می فرمایند دو صد گفته چون نیم کردار نیست یا مثلاً به عمل کار برآید به سخن دانی نیست و ... ادبیات ما پّر است از این قبیل توصیه های اخلاقی که عمدتاً از منابع و مصادر دینی هم نشأت می گیرد. پس مسلماً اگر نتیجه بگیریم چیزی که در زندگی ما فایده ای ندارد، فقط یک بار اضافی است، اشتباه نیست. مثل اینکه منزل را با اثاثی پر کنیم که هرگز از آنها استفاده نمی کنیم، یا در کلاسی ثبت نام کنیم که قرار نیست هیچ وقت در آن شرکت کنیم یا هتلی را در شهری رزرو کنیم که قصد عزیمت به آنجا را نداریم ...

حیوانات که در سطح انسان از قدرت تفکر و تعقل برخوردار نیستند و انسان مرده هم که نمی تواند فکر کند. پس فقط یک انسان زنده می تواند فکر کند. برای فکر کردن هم باید انرژی داشته باشد، قند و فسفر و ویتامین و ... یعنی باید غذا بخورد. برای اینکه غذا داشته باشد که بخورد تا بعدا احیاناً بتواند فکر کند، باید کار کند. برای کار کردن هم که احتیاج به مهارت یا تحصیلات دارد. برای این مورد هم وقت می خواهد و چیزهای دیگر. در نهایت منظورم این است که برای همین فکر کردن به ظاهر ساده کلی مقدمه چینی لازم بود تا انسان شرایط مطلوب فکر کردن (زمان و انرژی) را فراهم کند. بعد از این همه زحمت حالا مغزش را با چیزهایی پّر کند که فایده ای هم ندارد یا بدتر از این، عواقب آسیب زایی برای خودش یا دیگران داشته باشد، واقعاً خسران مبین است!

یکی از ویژگی های خوب ملت های پیشرفته این است که خیلی دقیق بررسی می کنند. مثلاً یک پدیده ای تحت تأثیر چند عامل مختلف است، اول می آیند همه عوامل دخیل را حذف می کنند یا لااقل خنثی، بعد فقط اثر یکی از آنها را مشاهده می کنند. این کار را برای تک تک فاکتورهای دیگر هم تکرار می کنند، نه یک بار و دو بار، بلکه چندین و چند بار توسط پژوهشگران مختلف در شرایط مختلف و فلان ... یعنی خوب روحیه ای در جستجو کردن دارند؛ حالا این شیوه را که اصطلاحا شیوه مطالعه علمی می نامند، در تمام عرصه های زندگی بشر به کار گرفتند؛ از فیزیک گرفته تا پزشکی و روانشناسی و ... نکته جالب این است که خودشان را بررسی می کنند، عیب ها را پیدا می کنند، سعی می کنند تکرارش نکنند، راه حلی پیدا کنند تا رفع بشود و پیشرفت کنند.

همین این شیوه عملی را در سابقه دینی خودمان داشتیم! محاسبه نفس ... ولی کیست که عمل کند. اگر از من سوال کنید، در این لحظه از زندگیم فکر می کنم دین یک تقلب الهی است؛ یعنی چی؟ یعنی خداوند بدون اینکه بدانیم چی درست است و چی غلط، بهمان رسانده! مثل اینکه من خیلی تنبل هستم یا توانایی بالایی ندارم، رفتم سر جلسه یک امتحانی، بغل دستی من اما شرایطش فرق دارد، او خوانده و می فهمد چی می نویسد. من برگه اش را دید می زنم، از روی دستش کپی می کنم ... بعد که نتیجه می آید، می بینم عجب آنهایی که کپی کردم درست بود! هم اطمینان پیدا می کنم به آن شخص و هم شاید ترغیب بشوم خودم هم یک تکانی به خودم بدهم.

این خارجی ها، نه این که دین ندارند، ولی با آزمون و خطا و بررسی و مشاهده، هر از گاهی پرده از درست بودن این تقلب الهی برمی دارند. به عبارتی خودشان به حقانیت یک سری از دستورات پی می برند و اسمش را یک چیز دیگر می گذارند. مثلاً آنها به مفهوم تقوای ما می گویند self control و درباره ش تحقیقات و مقالات زیادی در حوزه روانشناسی موجود است.

متاسفانه ما خیلی چیزها را از دست دادیم یا بهتر بگویم گم کردیم. این خودشناسی و محاسبه نفس هم یکی از این موارد مهمش است. نداشتن این ویژگی خوب به مرور زمان باعث شده ما بسیار خشک، غیر منعطف و ایستا بشویم. یعنی دیگر تفکر رشد و تعالی نداریم، چرا؟ چون که اصلاً انتقاد پذیر نیستیم. حتماً در شرایطی این تلنگر ذهن خاک گرفته ما رو داده که " آهای فلان، همچین هم  که فکر میکنی خوب نیستیا، توهم زدی داداش! " ولی خیلی سریع سرکوبش می کنیم تا فراموش کنیم. چون اصلاح کردن خودمان هزینه دارد. درد هم دارد! شما تصور کنید یک گلی داریم برای ساختن کوزه. تا وقتی این گل، تر است هنوز نرم است و حالت پذیر. اگر این با بی احتیاطی ساخته بشود از یک جایی به بعد دیگر آن انعطاف سابق را ندارد. یک دفعه به خودمان می آییم و می بینیم که ای دل غافل، این طرفش که کج است یا مثلاً دسته اش درست نیست! حالا یا باید رها کنیم (که خوب کوزه خراب مشتری ندارد، چون که کاربرد ندارد، کی حاضر جنس خراب بخرد؟) یا باید اصلاح کنیم. دسته اش وقتی اشتباه وصل شده و کوزه هم دارد خشک می شود، اگر بخواهیم دسته را جدا کنیم وقت اضافه لازم داریم، هزینه دوباره و احتمال آسیب دیدن کل کوزه هم هست، شاید ترک بردارد یا کلاً بشکند. پس یه این دلایل که نه این قدر واضح، ولی در کسری از ثانیه در ذهن ما متبادر می شود، قید بررسی و اتقاد و انعطاف و اصلاح را می زنیم و هر کس هم بخواهد چنین چیزی را به ما یادآوری کند، چنان می کوبیم که "چو پولاد کوبند آهنگران! "

می گوید که : درخت را باید از میوه اش شناخت! زکی، هنر کرده جمله ی قصار گفته، این را که من هم بلدم بگویم، اظهر من الشمس است. نه خیر در عین سادگی بسیار پُرمغز و نغز است. این جمله گویا از بیانات شیوای حضرت عیسی است. تصور کنید یک آقایی با اندامی موزون و بدنی ورزیده در حال گذر است. این چه چیزی را ثابت می کند؟ این بدن میوه است. ریشه اش کجاست؟ در مغز این بشر. برای داشتن یک بدن ساخته و پرداخته، ورزش منظم و اصولی، خواب کافی و تغذیه سالم و دقیق لازم است. ببینید که این عقیده داشتن بدن سالم چقدر در ذهن این فرد پُررنگ بوده که منجر شده این همه مقدمه و عزم و نظم را مستمر به کار بگیرد تا به این نتیجه برسد (که حداقل 2 سال طول می کشد). پس از روی اندام متناسب به فکرش خوبش پی بردیم. اندام صورت ظاهری و نمود عملی آن فکر است.

حالا یکی به من بگوید با این همه عقیده به بهشت و جهنم، خدا و پیغمبر، راست و دروغ، صواب و خطا، ثواب و گناه که ما داریم، آیا فایده ای هم داشت برایمان؟

کجاست نمود عملی این عقاید عقیم؟

نباید یک فرقی بین من و زندیق های عالم وجود داشته باشد؟

یا عقیده اشتباه است یا من!

جواب من : من 


این نوشته با دخل و تصرف، نقل به مضمونی است از کتاب " حسین وارث آدم؛ علی شریعتی " که پیشنهاد می کنم مطالعه کنید.

نظرات 5 + ارسال نظر
ماهش یکشنبه 19 فروردین 1403 ساعت 18:46 http://badeyedel.blogsky.com

قابل تامل بود خیلی جالب نوشتید
آره خیلی سخته یه عادت هایی رو که در ما ریشه دوانده اصلاح کنیم با بالاتر رفتن سن اراده هم کمتر میشه اما اگر خودمون رو دوست داریم لازمه که برای بهبود خودمون تلاش کنیم وگرنه عمری می کنیم و بی حاصل می گذرونیم

سلام، مرسی از لطفتون
بله، هر چی بزرگتر میشیم سخت تر میشه

نسیم دوشنبه 20 فروردین 1403 ساعت 09:50

عالییییی

متشکرم

ماهش سه‌شنبه 21 فروردین 1403 ساعت 19:24 http://badeyedel.blogsky.com

یه دلیلی که ما به جایی نمی رسیم اینه که به روان رنجوری دچاریم

بله، یکی میگفت از هر 10 نفر، 9 نفر به یه بیماریروانی دچار هستن
حالا منبعش چی بود یا درست بود یا نه، نمیدونم

گیل‌پیشی چهارشنبه 22 فروردین 1403 ساعت 14:44 http://Www.temmuz.blogsky.com

موافقم. باید در هرکاری، ببینیم این روش و عقیده و علم چه تاثیری در زندگی، کار و برنامه‌ها داره.
مثلا ماشین لباس‌شویی، باعث آسایش انسانه.
عقاید داعشی باعث بدبختی و رنج انسان. پس مسیر اشتباهی هست.

بله، هیچ ایرادی نداره که آدم عقاید یا عادت های خودش رو مورد نقد و بررسی قرار بده، اگه خوب باشه خوشحال میشه و اگه بد باشه اصلاح میکنه و این پیشرفت به حساب میاد

Lunacy شنبه 25 فروردین 1403 ساعت 10:48 https://lunacy.blogsky.com/

جالب و قابل تامل بود.

متشکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد