آقای رعد

آقای رعد

حالا که همه نویسنده شدن منم بازی!
آقای رعد

آقای رعد

حالا که همه نویسنده شدن منم بازی!

پس از مدت ها

خب من برگشتم پس از گذشت قریب به 20 روز. می دانم که جای خالی من را در ذهن خود یک گل زیبا گذاشته بودید. از حسن انتخاب شما بسیار متشکرم. در این ایام که حسابی مشغول بودم و هستم اما از رصد وبلاگ دوستان غافل نبودم؛ از خواندن کامنت های دوستان در زیر پست بقیه دوستان متوجه شدم تراویس خان با یک آدرس جدید بازگشته، ولی متأسفانه امروز که رفتم مطالبشان را بخوانم با پیغام نقض قوانین بلاگ اسکای مواجه شدم. خانم ف مجدداٌ بسته. خانم دکتر یک غر مفصل زده بودند که حالا حذف کردند. بهار خانم گویا مشرف شدند به کربلا؟ بانوی کویر از دلایل عجیب لغو عقد ازدواج گفتند. خانمی که با عنوان حیوان ناطق می نویسند کلاٌ وبلاگشان را رمزی کردند. خانم بیدار بدتر از من کم پیدا شده اند. گیل پیشی درگیر امتحانات است. رامین درباره موسیقی راک و دیگر سبک ها صحبت کرده. آقای RA کانال تلگرام زده. ماهش هم درباره شعر و عشق و ... گویا با شخص نامعلومی صحبت کرده و ... گفتم که بدانید در جریان هستم 

القصه زندگی سخت آقا جان؛ تغییر کردن، تغییر دادن یک طرز فکر، یک عادت، از نو یا از صفر شروع کردن سخت است. وقت و انرژی می گیرد. چون هنوز به روال جدید عادت نکردم، بدنم آداپته نشده، هنوز نمی توانم خوب از پس مدیریت کردنش بربیایم. در نتیجه از آنجایی که خوشبختانه اعتیاد به فضای مجازی ندارم و به احتمال زیاد تنها دلیلش این است که با گوشی وصل نمی شوم بلکه فقط از طریق دسکتاپ، از فعالیت مجازی کاسته و بر فعالیت حقیقی افزوده ام. مشغول یادگرفتن شطرنج، زبان و ورزش معمولی هستم. اضافه کردن این سه مورد و انجام دادن منظم و مرتب و درست اینها واقعاً برایم سخت است. نمی دانم شاید انجام همزمان هر سه خارج از توانم باشد و باید یک به یک شروع کنم. مثلاً یک ماهی روزی یک ساعت زبان بخوانم تا برنامه زبان جا بیفتد. بعد مورد دوم را اضافه کنم و بعد ...

امیدوارم که موفق بشوم، شما دوستان گرامی هم برایم دعا کنید، به تغییر کردن و بهتر شدن احتیاج دارم ... 

5 تیر 02

نوبت دکتر

مادرم 50 را رد کرده و باید منظم و بر اساس قواعد و ضوابط علمی مراقب سلامتیش باشد؛ در نتیجه، از ماه قبل برای چکاپ سالیانه بهش وقت داده بودند امروز ساعت 15. وضعیت راه های مواصلاتی بین شهر تهران و شهرستان های اطرافش این طور است که اگر ترافیک نباشد، مثل آن زمان ها که ساعت کار کارمندها را هنوز عقب نبرده بودند، مثلاً ساعت 4 صبح با ماشین شخصی راه میفتادی، ساعت 4:30 اون سر تهران بودی بدون هیچ معطلی! ولی وسط روز و ساعات اوج ترافیک باید خودت را برای یک ماراتن ترافیک آماده کنی. از اینجا که ما هستیم، سعی کردیم اسنپ بگیریم، ولی هیچکس بهمان محل نداد. در نتیجه مجبور شدیم از ماشین شخصی استفاده کنیم. احتمالاً هر پسری که شما می شناسید، عشق ماشین است، ولی این درباره ی من صدق نمی کند. تقریباً هیچ علاقه ای به ماشین و ماشین سواری ندارم. ترجیحاً پیاده برای مسافت نزدیک، وسایل حمل و نقل عمومی برای مسافت های دورتر مثل عبور و مرور به تهران. تنها باشم که گزینه ی اولم همان مترو و اتوبوس است. ولی خب در ساعت اوج گرما و ترافیک نمی شد مادرم را اینطوری جا به جا کنم. خلاصه رفتنی که خب بود، 1 ساعت و 10 دقیقه ای رسیدیم. اما وای از برگشت؛ 3 ساعت و نیم ترافیک. دیگر اینقدر کلاچ و ترمز گرفتم، عضله های پایم دَم کرده، انگار رفتم باشگاه بدنسازی تمرین ساق انجام دادم 

راهنمایی های دوستان

چه برکتی دارد این فضای مجازی؛ دوستانی خیرخواه و صادق، بی منت تجربه و دانش خود را به من تازه به دوران رسیده منتقل می کنند. از صمیم قلبم سپاسگزارم، امیدوارم من هم روزی مثل شما آگاه، صبور و دلسوز باشم و اندک دانش و تجربه خودم را با احترام و صداقت نثار دیگران کنم، که هم راه شما را ادامه داده باشم و هم مقداری از لطف شما را جبران کرده باشم.

اتاق من

آپارتمان ما، در کنار پیچ یک خیابان فرعی واقع شده. این جوان های ماشین باز که عبور می کنند، صدای نوارشان هم عرش و هم فرش را توأمان به لرزه درمی آورد، در نتیجه بنده هم آگاه می شوم این دوستان چی گوش می دهند. خیلی از آهنگ هایی که خودم الان گوش می دهم حاصل حفظ کردن چند کلمه از همین صداهای عبوری و سرچ کردن در گوگل بوده. حالا امشب که داشتم این پست را تایپ می کردم، یکی رد شد و آن آهنگ قدیمی ترکی را پخش می کرد. من ترکی بلد نیستم. ولی دیدم که خانم ف  و دکتر قره بالا با هم ترکی صحبت می کنند، البته شاید بقیه هم بلد باشند ولی من متوجه نشدم. اسم آهنگ را نمی دانم ولی بر اساس پیشنهادات جستجوی علامه گوگل، منظور من این آهنگ است:

اونوت ماکی دونیا فانی

حالا شما اگر بلدید آهنگ را ترجمه کنید برای ما، ببینیم چی می گوید، خواننده که قشنگ و پرسوز می خواند ...


25) ماه جدید

خرداد ماه امروز شروع شد و من تصمیم گرفتم این طور تصور کنم که هر روز یک روز جدید و فرصت تازه برای تغییر و بهتر شدن است. سعی می کنم ارتباطم را با آدم های مثبت، مثل اهالی محترم بلاگ اسکای که همگی خیلی به بنده لطف دارند، تقویت کنم. کامنت های شما درباره پست قبلی خیلی جذاب و کارآمد بود. نکته مشترک بین توصیه هایی که به من کردید این هاست:

1. آشپزی یاد بگیر، چه زن بگیری چه نه.

2. ورزش و هنر بستگی به سلیقه و میزان آمادگی ت دارد.

3. شناخت خانم ها اصلاً کار ساده ای نیست.


حالا باید سعی کنم در این مسیر سخت تغییر، روحیه خودم را حفظ کنم و تمام تلاشم را به کار بگیرم. باشد که به راه راست هدایت شوم 

در ادامه تجربه کارهایی که انجام می دهم را با شما به اشتراک می گذارم ...

6) اهالی بلاگ اسکای

تقریباً یک ماه قبل از راه انداختن این وبلاگ جهت روزانه نویسی، به وبلاگ های دوستان پیشکسوت سر می زدم و مطالبشان را می خواندم؛ حقیقاً خیلی برایم جذاب بود که عده ای یک گوشه ای را پیدا کردند و در کمال صفا و صمیمیت گفتگو می کنند. دقیقاً به خاطر ندارم، اما یکی از دوستان اهالی اینجا را به ساکنین یک مجتمع (یا ساختمان) تشبیه کرده بود ... خیلی از اینجا خوشم آمده، احساس خیلی بهتری دارم؛ البته هنوز به راحت نوشتن عادت نکردم. در این مورد عمه خانم درست می فرمایند. همچنین از اعضای قدیمی و جدید خیلی تشکر می کنم که من را هم در جمع خودشان پذیرفتند.