سلام بر اهالی پُرمحبت و دوست داشتنی وبلاگستان
دیر به دیر به وبلاگم سر می زدم چون به عنوان یک مبتدی در امور مدیریت وقت، در چالش و تنش و مبارزه با خود و در و دیوار و زمین و زمان بودم اما بالاخره نشانه های کوچکی از پیشرفت در handle کردن وقت در من دیده شده که مایه ی بسی خوشحالی و امید است!
زبان انگلیسی
خب یک زمانی و برای مدتی وقتی دبیرستانی بودم کلاس زبان هم می رفتم اما بعداٌ دیگر رها کردم و به اصطلاح پشتم باد خورد. حالا شروع کردم تا نقاط ضعفی که در مسائل و مطالب پایه دارم را برطرف کنم؛ برای همین چندتا از کتاب های پایه را تهیه کردم و صد البته که همه را نخریدم بلکه کتابخانه عمومی برای همین جور مواقع ساخته شده است. کتاب English Grammar in use را از کتابخانه امانت گرفتم و چندتا اپلیکیشن خیلی خوب و باحال هم از Google Play دانلود کردم. یکی English Vocabulary است که لغات را با تصویر طبقه بندی کرده، تلفظ دارد و کلی امکانات دیگر شامل تست و فلش کارت و ... اپلیکیشن دیگرEnglish Idioms & Phrases است که آن هم خیلی جالب است ولی سطح بالایی دارد. بنابراین فعلاٌ زبان را اینطور یاد میگیرم تا بعد ببینم چه مسیری را طی کنم بهتر است.
شطرنج
بحث شیرین و خُرد کننده شطرنج. بازی جذاب و خیلی عمیقی است. من کاملاٌ مبتدی هستم و باید پایه ای ترین کتاب ها را مطالعه کنم. تحقیقاتی درباره مکاتب شطرنج انجام دادم. یک مکتب، مکتب شوروی است که بسیار قوی و منظم است. افراد متعهد و معتقد به این سبک، شطرنج را یک علم و ورزش به حساب می آورند. یعنی مطالعه و تحقیق می کنند و از طرفی باید آمادگی جسمانی و تناسب اندام را هم حفظ کنند.برای شطرنج اما مجبور شدم که از جیب هزینه کنم و نسخه فیزیکی را تهیه کنم چون نه کتابخانه عمومی و نه نسخه های الکترونیکی این کتاب ها موجود نبود. یک درسنامه شطرنج که مجموعه ای از معماهای سطح بندی شده ی شطرنج است و نویسنده اش روسی است. کتاب دیگر با عنوان 50 درس اساسی آخر بازی. اصولاٌ گفته می شود باید شطرنج را از آخر به اول یاد گرفت. یعنی از یک حرکت مانده به مات! بعد با مهندسی معکوس می آییم عقب تا برسیم به اول بازی ... عجیب است نه؟
خب من برگشتم پس از گذشت قریب به 20 روز. می دانم که جای خالی من را در ذهن خود یک گل زیبا گذاشته بودید. از حسن انتخاب شما بسیار متشکرم. در این ایام که حسابی مشغول بودم و هستم اما از رصد وبلاگ دوستان غافل نبودم؛ از خواندن کامنت های دوستان در زیر پست بقیه دوستان متوجه شدم تراویس خان با یک آدرس جدید بازگشته، ولی متأسفانه امروز که رفتم مطالبشان را بخوانم با پیغام نقض قوانین بلاگ اسکای مواجه شدم. خانم ف مجدداٌ بسته. خانم دکتر یک غر مفصل زده بودند که حالا حذف کردند. بهار خانم گویا مشرف شدند به کربلا؟ بانوی کویر از دلایل عجیب لغو عقد ازدواج گفتند. خانمی که با عنوان حیوان ناطق می نویسند کلاٌ وبلاگشان را رمزی کردند. خانم بیدار بدتر از من کم پیدا شده اند. گیل پیشی درگیر امتحانات است. رامین درباره موسیقی راک و دیگر سبک ها صحبت کرده. آقای RA کانال تلگرام زده. ماهش هم درباره شعر و عشق و ... گویا با شخص نامعلومی صحبت کرده و ... گفتم که بدانید در جریان هستم
القصه زندگی سخت آقا جان؛ تغییر کردن، تغییر دادن یک طرز فکر، یک عادت، از نو یا از صفر شروع کردن سخت است. وقت و انرژی می گیرد. چون هنوز به روال جدید عادت نکردم، بدنم آداپته نشده، هنوز نمی توانم خوب از پس مدیریت کردنش بربیایم. در نتیجه از آنجایی که خوشبختانه اعتیاد به فضای مجازی ندارم و به احتمال زیاد تنها دلیلش این است که با گوشی وصل نمی شوم بلکه فقط از طریق دسکتاپ، از فعالیت مجازی کاسته و بر فعالیت حقیقی افزوده ام. مشغول یادگرفتن شطرنج، زبان و ورزش معمولی هستم. اضافه کردن این سه مورد و انجام دادن منظم و مرتب و درست اینها واقعاً برایم سخت است. نمی دانم شاید انجام همزمان هر سه خارج از توانم باشد و باید یک به یک شروع کنم. مثلاً یک ماهی روزی یک ساعت زبان بخوانم تا برنامه زبان جا بیفتد. بعد مورد دوم را اضافه کنم و بعد ...
امیدوارم که موفق بشوم، شما دوستان گرامی هم برایم دعا کنید، به تغییر کردن و بهتر شدن احتیاج دارم ...
آمدم تعریف کنم جمعه بر من چه گذشت ...
آقا ما ساعت 9 صبح روز جمعه از منزل زدیم بیرون به قصد محل برگزاری مسابقه. روز جمعه 9 صبح مگر ماشین پیدا میشد لامصب (همان لامذهب است). نصف راه را در گرما پیاده گز کردم تا یک ماشین عبوری، ما را هم تا یک جایی رساند. خلاصه پیاده شدم و باز تا رسیدن به باشگاه مذکور باید چند دقیقه پیاده روی می کردم. رفتم داخل و فرآیند ثبت نام را انجام دادم. اعلام کردند که برای مسابقات غیر ریتد، یعنی غیر امتیازی، تا قبل از شروع مسابقه می شود ثبت نام کرد؛ ولی برای مسابقات کاملاً رسمی و حیثیتی فقط تا ساعت 10 شب قبل روز مسابقه فرصت هست. یک ده دقیقه تا شروع مسابقه باقی بود ... کم کم همه پیدایشان شد و منتظر اعلام قرعه ی دور اول شدند. داور اسامی و اطلاعات را در سایت Chess result وارد کرده و احتمالاً با نرم افزار سوئیس منیجر هم بقیه کارها را رتق و فتق کرده بود. لیست دور اول را به دیوار زد. اولین مسابقه من با مهره ی سیاه در برابر یک حریف با ریتینگ 1600 فیده ! وای بر من ... در حرکت اول سرباز جلوی شاه را 2 خانه تکان داد. این حرکت ها همگی اسم مخصوص دارد، مثلاً اسم این سرباز هست King's pawn و این شروع بازی جزء گشایش های باز به حساب می آید. خلاصه من هم در مقابل وارد دفاع فرانسه شدم؛ برای هر حرکتی در شطرنج چند دفاع وجود دارد، مثلاً علیه همین حرکت e4 شما می توانید دفاع فرانسه، کاروکان یا سیسیلی و ... بازی کنید. بسته به این که روی کدام بیشتر مطالعه و تجربه دارید. بازی پیش رفت و من تا اواخر مرحله وسط بازی اشتباهی نکردم. ولی در نزدیک آخر بازی یک اشتباه کوچک مرتکب شدم، در اصطلاح به حریف برتری خفیف دادم که وارد یک آخر بازی برنده برای او شدیم. در نهایت حریف از هر دو جناح پیاده رونده آزاد پیاده کرد و من هم در آن اشتباه، تعویض رخ با رخ انجام داده بودم و مجبور شدم resign بدهم. resign دادن یعنی اینکه شما مطمئن هستی تحت هیچ شرایطی امکان ندارد برنده بشوید یا حداقل مساوی بگیرید در نتیجه اعلام پذیرش شکست می کنید. در مقابل بازیکنانی که تازه کار هستند، حتی اگر برای شما فقط یک شاه باقی مانده هم باید بازی را ادامه بدهید چون امکان دارد حریف مهره های دوربُرد خودش مثل فیل و رخ و وزیر را نادانسته در جایی قرار بدهد که شما کیش نیستی ولی هیچ خانه ای هم برای رفتن نداری. این حالت در اصطلاح پات یا draw by Stalemate نامیده میشود. بازی اول را که واگذار کردم و با همین فرمون تا بازی 5 پیش رفتم! یعنی 5 باخت متوالی دادم. به چه کسانی؟ به کودکانی که 2 نفر ریتینگ داشتند، 1300 و 1250 و بقیه بدون ریتینگ و با هر کدام از آنها حداقل 10 سال اختلاف سن داشتم ... اما رعد اصلاً نامید بشو و منصرف بشو و جا بزن و ... نیست
با پُررویی تمام و نیش باز به بازی ها ادامه دادم و در نهایت دو بازی آخر را بردم که در جدول نهایی آخر نشوم.
یکی از بچه ها عادت خیلی جالبی داشت؛ وقتی نوبت من بود و حرکت می کردم، او یک نفس عمیق می کشید و سرش را از صفحه می چرخاند به در و دیوار نگاه میکرد! فکر میکنید چرا؟ برای اینکه تحت تأثیر حرکات من قرار نگیرد، مثلاً اگر بهش کیش دادم، بدون اینکه خوب بررسی کند حرکت عجولانه نکند ... جل الخالق! نیم وجبی عجب درسی به من داد، خیلی حال کردم.
القصه شطرنج دنیایی است کرانه ناپدید. هر بازی از 3 مرحله تشکیل می شود. شروع بازی، وسط و آخر بازی. فقط برای شروع بازی 1327 نوع گشایش با شاخه های متنوع وجود دارد! و یادگیری این مراحل طبق توصیه اساتید از آخر به اول است.
تجربه ی بسیار جالبی بود. بر میزان علاقه ام به شطرنج افزوده شد علی رغم اینکه به کودکانی باختم که تا زانوی من قد نداشتند!
حالا شما اگر شطرنج بلد هستی (خصوصاً رامین) بیایید به من راه کار ارائه بدهید، سوال دارم:
1. با این سن، امیدی بهم هست که به ریتینگ 2000 فیده برسم؟ الان با 25 سال سن حدوداً 1100 تا 1200 باشم به زور...
2. برای سن من کلاس برگزار میشود؟
3. روزی نهایتاً بتوانم یک ساعت وقت بگذارم برای مطالعه و یا تمرین و ... چند سال طول میکشه به 1500 به بالا برسم؟
آیا کسی هست مرا یاری کند؟؟
دوست مهربان ما، آقای وبلاگ نویس یخ زده، برای بنده کامنت دلسوزانه ای گذاشتند، مبنی بر اینکه بین نوشته هایت فاصله نینداز که پشتت باد میخورد ...
ضمن تشکر از ایشان بابت توصیه برادرانه اش، توجه شما را به ادامه ی این پست جلب می کنم:
در یادداشت قبلی، درباره ی مستند جاده ی ابریشم نوشتم؛ اینکه گویا شطرنج، اگر کلاً از ایران نباشد، حداقل یک ریشه هایی از ایران دارد. کتابی هست با نام "تئوری بنیادین شطرنج" اثر استاد روسی، آقای مایزلیس (Maizelis) که جزء اولین کتاب هایی است که یک علاقه مند به شطرنج جهت آشنایی باید مطالعه کند. این کتاب که ترجمه جناب آقای رضا رضایی است، اولین بار سال 1376 چاپ شده و نسخه ای که الان در دستان من است، نوبت چاپ 14 به سال 1399 است! حالا پاراگراف اول مقدمه ی مترجم را عیناً برای شما منتشر می کنم:
شبکه مستند یک برنامه دارد که ساعت 20:30 دقیقه پخش می کند. مستند جاده ی ابریشم. یک آقای مستند ساز راه افتاده و دارد تمام مسیر جاده ی ابریشم را طی می کند و داستان های بسیار جالبی از شهرها و مردمان آن زمان تعریف می کند. او حالا وارد ایران شده، من از وسط برنامه رسیدم جایی که داشت از داخل پارک لاله گزارش تهیه می کرد. ضمن اینکه با مردم شطرنج بازی کرد، گفت که شطرنج ریشه ای از ایران دارد. بعد از طریق بازرگانان به عربستان و بعدها به اسپانیا رسیده. همچنین گفت که به مدت 2000 سال چینی ها از ایرانی ها اسب اصیل می خریدند، چون ایران بهترین اسب های جنگی دنیا را داشته! و در یک باشگاهی چوگان بازی کرد. (ما شاء الله هم سوارکاری بلد بود و هم شطرنج)
با گذشت این سال ها، علی رغم آن سابقه ی طولانی، امروز که در سوارکاری حرفی برای گفتن نداریم، داریم؟ (من اطلاعاتی درباره سوارکاری ندارم) در شطرنج هم چند تا تک ستاره داریم ولی قطب به حساب نمی آییم. به نظر شما ما در حال از دست دادن داشته هایمان هستیم؟