آقای رعد

آقای رعد

روزنوشت هایی برای تمرین نویسندگی و عادت به آن
آقای رعد

آقای رعد

روزنوشت هایی برای تمرین نویسندگی و عادت به آن

در پاسخ به خانم ف

خانم ف یک پست خیلی جالبی درباره جذابیت های مردان نوشته بودند، من هم یک اشتباهی کردم زیر آن پست گفتم، درباره خانم ها را هم من می نویسم. چند روز بعد که آمارگیر وبلاگ را دیدم، متوجه شدم از آن پست مذکور خانم ف 10 - 20 نفر آمدند به وبلاگ بنده سر زدند، احتمالاً ناامید و بی نصیب برگشتند دیگر ...

به نظر افتاده گردن من، که خودم کردم که ... چی؟ لعنت؟! نه خیر درود و دوصد بدرود بر من 

پس با کسب اجازه از پیشکسوتان و رهروان خسته ی عرصه ی جذابیت و دلبری و همچنین عرض ارادت خدمت ساحت مقدس فارسی معیار، به شیوه محاوره درس پس میدهیم ... 


و من برای زندگی ، تو را بهانه می کنم ...

جذابیت های زنانه از نظر بنده ی حقیر در این موارد خلاصه میشه.

1. گرچه موافق اختصاص دادن هنرها یا مهارت های مختلف به جنسیت  نیستم، ولی زنی که آشپزی بلده یا خیاطی حتماً جذاب است.

2. زن هایی که جلوی آقایون غریبه، خوددار، مغرور و کم حرف هستن، خصوصاً اگه یک عینک آفتابی هم زده باشن و قیافه ماسکه به خودشون گرفته باشن خیلی جذابن؛ اگر چندتا مرد با چنین زنی مواجه بشن شاید بین خودشون بگن اووه حالا چه خودشو میگرفت، ولی همشون توی دلشون اون زن رو تحسین میکنن.

3. زنانی که فحاشی نمیکنن، بددهن نیستن و سر مسائل کوچیک داخل کوچه و خیابون صداشونو نمیندازن توی گلوشون جذابن؛ صدای زنانه با آرامشش قشنگه، نه با داد ...

4. زنانی که درباره مسائلی که به آقایون نسبت میدن، مثل رانندگی و امور فنی یه چیزهایی میدونن و خیلی از مرحله پرت نیستن، چون اینطوری مثل خنگ ها جلوه میکنن و به نظر من هیچ مردی زنی که خودشو به خنگی زده واسه یه رابطه طولانی انتخاب نمیکنه ...

5. زنانی که خودتحقیری ندارن، اعتماد به نفس دارن و طوری جلوه نمیدن که احتیاج به مراقبت دارن، حمایت با مراقب فرق داره؛ مرد دوست داره حامی باشه نه مراقب، هیچ مردی دنبال یه زن ضعیف نمیره بلکه دوست داره تا مشکل یه زن قوی رو حل کنه یا بهش آرامش بده نه دائم نگران یه نفر باشه ...

6. زنهایی که عیب و نقص همسرشون رو توی جمع های خاله زنکی پتک نمیکنن بکوبن توی سرش بلکه در خلوت خودشون به شیوه درست بگن؛  مردی که بهش کمک کنی بهتر بشه بدون اینکه غرورش رو بشکنی تا ابد عاشقت میمونه ... البته این به شعور مرد هم بستگی داره 

7. زنهایی که به جای شمردن نداشته هاشون روی بهتر شدن اوضاعشون تمرکز میکنن

8. زنهایی که بلدن چطوری بچه هاشون رو  سرگرم و خوشحال کنن، مثلاٌ با غذای خوشمزه، نقاشی یا کادستی تحسین مردشون رو دارن ... نه اینکه همش داد بزنن سر بچه بشین بتمرگ، بذار بابات بیاد و ...

9. زنهایی که برای خودشون وقت میذارن، مثلاٌ با دوستاشون قرار میذارن، درس میخونن، ورزش میکنن، رویاهاشون رو دنبال میکنن ... به نظرم ازدواج یعنی پیدا کردن یه یار کمکی برای رسیدن به اهداف مشترک ... زنی که برای بهتر شدنش تلاش میکنه جذاب و ستودنیه

10. آرایش رقیق دارن، نه که اصلاٌ آرایش نکنن؛ اصلاٌ یکی از جذاب ترین سکانسها صحنه ی آرایش کردن یه خانوم پشت میز آرایششه  ...

11. زنهایی که شاد هستن

12. زنهایی که پرانرژی و مثبت اندیشن

13. زنهایی که در حد توان یا فرصتشان کار میکنن، چه داخل خونه چه بیرون ...

14. اونهایی که بلدن چطور لباس ست کنن چی رو با چی بپوشن، بدونن چه چیزی بهشون میاد، چه رنگی، چه نوع لباسی، چه نوع مدل مویی متناسب با صورت و قد و هیکلشون ... لباس هاشون مرتب و تمیزه، عطر ملایم بزنن و دهنشون هم بوی خوب بده 

15. زنهایی که اول درباره اتفاقات روز مردها بپرسن، بعد بگن که تو موفق میشی از پسشون بربیای، تا مرد ریست فکتوری بشه بعد غرغرهای زنانه رو نثار شوهرشون کنن ... اینجوری مرد توجه میکنه، از کوره هم درنمیره (خدا کنه البته !)

16. درباره جلوه های فیزیکی هم زنها خودشون خودشون رو خراب کردن، مثلاٌ قدیم ها زن لاغر و سفید بد بود، یه مدت مد شد، یه مدت ابرو ورمیداشتن نازک میکردن اندازه نخ دندون، حالا میکارن اندازه پاچه بز، بابا خودتون دارین به خودتون زحمت میدین ... مردی که اول جذب بدنتون بشه مناسب شما نیست؟! چون مد هر روز تغییر میکنه و دست بالای دست بسیاره، اگه خوشت بیاد که مرد اول جذب اندامت بشه خود به خود بهش اجازه دادی بعدا ولت کنه ... اول باید کشته مرده ی اخلاق و مرامت بشه، بعد با یه اندام معمولی هم جذاب و خواستنی هستی ... اما بحث لباس داخل منزل یه چیز دیگه س، باید ترکیبی از پیدا و پنهان باشه، نصفه و نیمه، مثل ماهی که یه تیکه کوچک بخشیش رو اشغال کرده باشه ...


همین دیگه بالاخره تموم شد 


مسابقه حماسی شطرنج

آمدم تعریف کنم جمعه بر من چه گذشت ...

آقا ما ساعت 9 صبح روز جمعه از منزل زدیم بیرون به قصد محل برگزاری مسابقه. روز جمعه 9 صبح مگر ماشین پیدا میشد لامصب (همان لامذهب است). نصف راه را در گرما پیاده گز کردم تا یک ماشین عبوری، ما را هم تا یک جایی رساند. خلاصه پیاده شدم و باز تا رسیدن به باشگاه مذکور باید چند دقیقه پیاده روی می کردم. رفتم داخل و فرآیند ثبت نام را انجام دادم. اعلام کردند که برای مسابقات غیر ریتد، یعنی غیر امتیازی، تا قبل از شروع مسابقه می شود ثبت نام کرد؛ ولی برای مسابقات کاملاً رسمی و حیثیتی فقط تا ساعت 10 شب قبل روز مسابقه فرصت هست. یک ده دقیقه تا شروع مسابقه باقی بود ... کم کم همه پیدایشان شد و منتظر اعلام قرعه ی دور اول شدند. داور اسامی و اطلاعات را در سایت Chess result وارد کرده و احتمالاً با نرم افزار سوئیس منیجر هم بقیه کارها را رتق و فتق کرده بود. لیست دور اول را به دیوار زد. اولین مسابقه من با مهره ی سیاه در برابر یک حریف با ریتینگ 1600 فیده ! وای بر من ... در حرکت اول سرباز جلوی شاه را 2 خانه تکان داد. این حرکت ها همگی اسم مخصوص دارد، مثلاً اسم این سرباز هست King's pawn و این شروع بازی جزء گشایش های باز به حساب می آید. خلاصه من هم در مقابل وارد دفاع فرانسه شدم؛ برای هر حرکتی در شطرنج چند دفاع وجود دارد، مثلاً علیه همین حرکت e4 شما می توانید دفاع فرانسه، کاروکان یا سیسیلی و ... بازی کنید. بسته به این که روی کدام بیشتر مطالعه و تجربه دارید. بازی پیش رفت و من تا اواخر مرحله وسط بازی اشتباهی نکردم. ولی در نزدیک آخر بازی یک اشتباه کوچک مرتکب شدم، در اصطلاح به حریف برتری خفیف دادم که وارد یک آخر بازی برنده برای او شدیم. در نهایت حریف از هر دو جناح پیاده رونده آزاد پیاده کرد و من هم در آن اشتباه، تعویض رخ با رخ انجام داده بودم و مجبور شدم resign بدهم. resign دادن یعنی اینکه شما مطمئن هستی تحت هیچ شرایطی امکان ندارد برنده بشوید یا حداقل مساوی بگیرید در نتیجه اعلام پذیرش شکست می کنید. در مقابل بازیکنانی که تازه کار هستند، حتی اگر برای شما فقط یک شاه باقی مانده هم باید بازی را ادامه بدهید چون امکان دارد حریف مهره های دوربُرد خودش مثل فیل و رخ و وزیر را نادانسته در جایی قرار بدهد که شما کیش نیستی ولی هیچ خانه ای هم برای رفتن نداری. این حالت در اصطلاح پات یا draw by Stalemate نامیده میشود. بازی اول را که واگذار کردم و با همین فرمون تا بازی 5 پیش رفتم! یعنی 5 باخت متوالی دادم. به چه کسانی؟ به کودکانی که 2 نفر ریتینگ داشتند، 1300 و 1250  و بقیه بدون ریتینگ و با هر کدام از آنها حداقل 10 سال اختلاف سن داشتم ... اما رعد اصلاً نامید بشو و منصرف بشو و جا بزن و ... نیست 

با پُررویی تمام و نیش باز به بازی ها ادامه دادم و در نهایت دو بازی آخر را بردم که در جدول نهایی آخر نشوم.

یکی از بچه ها عادت خیلی جالبی داشت؛ وقتی نوبت من بود و حرکت می کردم، او یک نفس عمیق می کشید و سرش را از صفحه می چرخاند به در و دیوار نگاه میکرد! فکر میکنید چرا؟ برای اینکه تحت تأثیر حرکات من قرار نگیرد، مثلاً اگر بهش کیش دادم، بدون اینکه خوب بررسی کند حرکت عجولانه نکند ... جل الخالق! نیم وجبی عجب درسی به من داد، خیلی حال کردم.

القصه شطرنج دنیایی است کرانه ناپدید. هر بازی از 3 مرحله تشکیل می شود. شروع بازی، وسط و آخر بازی. فقط برای شروع بازی 1327 نوع گشایش با شاخه های متنوع وجود دارد! و یادگیری این مراحل طبق توصیه اساتید از آخر به اول است.

تجربه ی بسیار جالبی بود. بر میزان علاقه ام به شطرنج افزوده شد علی رغم اینکه به کودکانی باختم که تا زانوی من قد نداشتند!


حالا شما اگر شطرنج بلد هستی (خصوصاً رامین) بیایید به من راه کار ارائه بدهید، سوال دارم:

1. با این سن، امیدی بهم هست که به ریتینگ 2000 فیده برسم؟ الان با 25 سال سن حدوداً 1100 تا 1200 باشم به زور...

2. برای سن من کلاس برگزار میشود؟

3. روزی نهایتاً بتوانم یک ساعت وقت بگذارم برای مطالعه و یا تمرین و ... چند سال طول میکشه به 1500 به بالا برسم؟


آیا کسی هست مرا یاری کند؟؟

12 مرداد 02

آمار بازدید

خیلی در نخ این نیستم که آمار بازدیدم برود بالا، ولی ناگهان متوجه شدم که بیش از 7000 بازدید داشتم؛ خواستم از همگی دوستان تشکر کنم که با نگاه مهربانشان مطالب بنده را هم از نظر گذراندند. خیلی سپاس گزارم 

شطرنج

هیات شطرنج شهرستان فردا قرار است مسابقه غیر ریتد برگزار کند. الان دارم دنبال شرایط شرکت کردن در مسابقه می گردم تا بروم یک حضور تفریحی داشته باشم. اگر با خودتان فکر می کنید که من بازیکن خفنی باشم نه خیر، اشتباه می کنید. شطرنج واقعاً دنیای بزرگ و جذابی است. من نوآموز نیستم ولی هنوز هم مبتدی به حساب می آیم. خودم فکر می کنم ریتینگم حدود 1200 باشد نه بیشتر. اصولاً زیر 1000 نوآموز است. البته تا الان مسابقه رسمی شرکت نکردم. نهاد بین المللی که مسئول شطرنج است، یعنی فدراسیون جهانی شطرنج، اسمش FIDE فیده است. اگر بازی رسمی انجام بدی رتبه بندی جهانی Rating دریافت می کنی. و ریتینگ ها از چیزی بین 600 تا 2800 متفاوت است. افراد نوآموز به 600 نزدیک هستند و استاد بزرگان این عرصه به 2800 و گاهی بیشتر از آن.

البته سایت های بازی آنلاین هم هست که ریتینگ آنها یک مقدار بالاتر از دنیای واقعی است و معمولا در هر نوع از بازی شطرنج (کلاسیک، سریع، برق آسا و ...) باید حدود 100 تا 300 عدد از ریتینگ آنلاین خود بکاهی تا ریتینگ واقعی شما بدست بیاید.

حالا ببینم می توانم ثبت نام کنم فردا بروم چند دور بازی کنم یا خیر؟


رعد از حبس آمده !

می پرسند کجا بودی؟

کجا بودم؟ می خواستید کجا باشم؟ زندان دیگر. زندان خونه ی مادربزرگه! مگر می شود تاسوعا و عاشورا باشد و ما را اجباراً دعوت نکنند. آقا ما مخلص صله ی رحم، احترام به بزرگتر و کوچکتر و همه مسائل اخلاقی پیرامون آن، اما ...

امان از اصرار

یعنی ناف این بچه ها را با اصرار بریدند. ما صبح تاسوعا، یعنی صبح پنج شنبه رسیدیم منزل جدّمان، حضرات عصر تشریف آوردند و هنوز نرسیدند می پرسند کی میری؟ کی میری؟ نصف وقت و انرژی شان را با این پرس و جو و چک و چانه زدن درباره زمان رفتن خودشان یا ما هدر می دهند. دعوا، بغض و قهر و ... 

چقدر بدم می آید از آدم هایی که اصرار می کنند. بابا این تعارف مزخرف را کی اختراع کرده؟ ای از رحمت خدا به دور ... والا هیچ کجای دین نگفتند پاپیچ طرف بشو تا بماند یا یک کاری را انجام بدهد. زشت است به خدا. یک بار مودب و محترم بگو و تمام. تعارف اصرار ... تعارف اصرار 

امان از خرافات

یا رب خلصنا من نار ... میگوید بمانید شنبه این فرش را بشورید. به پیر به پیغمبر من کار دارم، من قرار دارم، من زندگی دارم. چون ازدواج نکردم به معنای این نیست من آس و پاس هستم. وقت و عمرم را نذر دیگران نکردم که. از پنج شنبه صبح تا جمعه غروب، نه نشورید، بد است، گناه است ... می میرید، پایتان می شکند و ...

الان شما به ما ناهار دادید ما خوردیم، مگر ظرف کثیف تولید نشد؟ مگر نباید شسته بشود؟ خب این شستن با آن شستن چه فرقی دارد؟ مگر ما به دلیل شادی از کشته شدن امام حسین می خواهیم فرش را بشوریم!!! آخه به عقل جن می رسد اینطوری فکر بکند و چنین نیتی داشته باشد؟ بعد انگار شنبه دیگر هیچی نیست ...شنبه که تازه شروع عزاست، قبلش پیشواز رفتن است که مُد کردند

خلاصه به خاطر یک متر فرش یک روز علاف شدیم ...

صله رحم

یکی بیاید این مسئله را جا بیندازد برای این مردم، مگر قرار نیست با صله رحم طول عمر آدم زیاد بشود؟ خب وقتی من از این مهمانی برمی گردم با کوله باری از خستگی جسمی و روحی، این چطور منجر به افزایش امید به زندگی من بشود آخر؟؟ کل هفته رو سگ دو زدیم، که آخر هفته استراحت کنیم، حالا باید 3 روز هم قرض بگیرم تا recovery بشوم ...دین بدون عقل و تفکر و بدون نتیجه قابل اندازه گیری فقط یک مشت اصطلاح و مجموعه ای از حرکات است ... بین این صله رحم با آن صله رحم واقعی کیلومترها فاصله است ...

با این دیدگاهی که بعضی ها دارند، امام حسین را روزی هزار بار سر می برند ... عین خیالشان هم نیست

اول مرداد

تراویس بیکل

تراویس خان مدت زیادی است که نیست. از کسی که اینقدر دروبلاگستان فعال بوده بسیار بعید است این مقدار از این فضا به دور باشد. آدم مثبت اندیشی هستم و فال بد نمی زنم؛ ان شاء الله که سلامت است و در کنار خانواده خوش می گذراند. اما تراویس خان اگر پیغام ما را می بینید، بیایید یک دالی کنید و بعد بروید.

همچنین از خانم ف که همچنان در پشت صحنه فعال هستند، تقاضا دارم در صورت اطلاع از احوال نامبرده، ما را هم آگاه کند.

ماشین لباس شویی

اوضاعش بسیار خراب است، کار به مرحله ی حساس برآورد هزینه رسیده که آیا تعمیر بر خرید یک عدد ماشین نو می چربد یا نه؟ مادر خانمی می فرماید که 15 سال آزگار است که طفلی دارد لباس هایت را می شوید ... 

والیبال

ژاپن مدال برنز مسابقات لیگ ملت ها را از چنگ ایتالیای نامدار درآورد. یک کارتون سوباسا ساختند، فوتبالشان رشد کرد، طوری که در جام جهانی همه چشم ها را خیره کرد. بعدش از همان روشی که جواب داد، یعنی ساخت انیمیشن برای ترغیب و فرهنگ سازی، در زمینه های دیگر هم بهره جستند، نسخه والیبالش را هم ساختند، حالا هم مزدش را گرفتند. برنامه ریزی، تلاش، آینده نگری، تعهد، نظم و ... هزار تا صفت نیکوی اخلاقی دیگر ...

نظرسنجی

آمار واقعاً عجیب و تکان دهنده است؛ تا لحظه ی ثبت این پست، 16 نفر از اهالی شرکت کردند.  درست است که این جامعه آماری قابل استناد نیست، اما با در نظر گرفتن اوضاع کنونی کشور، گویا مشت نمونه خروار است: 2 نفر آقا، که یکی بله و دیگری خیر. یعنی که نصف جمعیت مردان نمی دانند زن ها چه حقی دارند. وقتی نمی دانند چطور می خواهند رعایت کنند؟ حالا تازه اگر آن یک نفر که می داند، آنقدر اراده و عدالت داشته باشد که به دانسته ی خود عمل کند و مصداق عالم بی عمل، یا زنبور بی عسل نباشد. از میان خانم ها هم 14 نفر شرکت کردند؛ 4 نفر بله، 10 نفر خیر!

بدون شرح 

آخرین جمعه تیر ماه


شطرنج

دوست عزیز وبلاگستان، جناب وبلاگ نویس یخ زده، اهل شطرنج است و ریتینگ آنلاینش هم حدود 1600 است، احتمالاً بیشتر از من و بقیه از شطرنج سر در می آورد. بازی بسیار جالب و واقعاً دنیای دیگری است. نزدیک منزل ما یک باشگاه چند منظوره هست که از قضا هیأت شطرنج شهرستان هم آنجا یک شعبه دارد و روزهای جمعه مسابقه برگزار می کند. ما هم امروز داشتیم خرید می کردیم گفتیم یک سری هم بزنیم ببینیم چه خبر است. غوغایی بود! کلی آدم از دختر کوچولویی که تا زانوی من قدش بود تا یک آقای خیلی مسن که حین جا به جا کردن مهره دستش می لرزید مشغول بازی بودند؛ خیلی محیط جالب و به قولی خوش اتمسفری بود. بسی خوشمان آمد  البته ما زنبیل به دست بودیم و دست به مهره نبریدم البته جرأت هم نداشتیم؛ چند نفر بودند نزدیک 2000 فیده ریتینگ شان بود  من 1200 باشم یا الله!

حقوق زن

در پست قبلی، درباره حقوق زنان مطالبی مطرح کردم و بعد به سرم زد که نظرسنجی هم ایجاد کنم؛ بازخورد بسیار جالبی دریافت کردم. خیلی تشکر می کنم از محبت و مشارکت اهالی وبلاگستان، همیشه در هدایت و راهنمایی من با لطف و مهربانی و دلسوزانه اقدام کردید؛ خدا وکیلی عجب دوستان مجازی گلی هستید شما.

اما نتایج نظرسنجی تا الان خیلی جالب است ... گویا اکثر بانوان اطلاعی درباره حقوق خود ندارند. حالا این دو حالت دارد: الف) یا خودشان همت نمی کنند تا کسب آگاهی کنند، ب) یا اجازه نمی دهند که از حقوق شان آگاهی پیدا کنند. که مورد دوم شبیه تئوری توطئه و دستان پشت پرده و ... این جور چیزهاست.

من در دوران مدرسه و دانشگاه درس خوان نبودم ولی به معنی این نیست که به یاد ندارم چه چیزی را آموزش می دادند یا نمی دادند. مطمئنم که حقوق زن و مرد در قالب جامعه یا خانواده هرگز اموزش داده نشده است. یعنی یک جوان تا پایان 22 سالگی هیچ اطلاعی از حق خودش و حق دیگران ندارد. بنابراین سهم نظام آموزشی در این آشفته بازار پایمال شدن حقوق و رنجش و آزردگی خاطر انکار نشدنی نیست. ولی خب باید یک جایی به این نتیجه برسیم که خودمان باید به داد خودمان برسیم... نمی توانیم تا ابد منتظر باشیم کسی یا کسانی پیدا شوند ما را نجات دهند، آمدیم و پیدا نشدند یا دیر پیدا شدند ...

28 تیر 02

حدیث امام حسین

امروز یکم محرم سال 1445 قمری است؛ یعنی سال نوی قمری از امروز شروع شده 

ادامه مطلب ...

25 تیر 02


ماشین لباس شویی

شنبه که من نبودم، یک اسنپ وانت و دو تا کاگر گرفتند و این ماشین لباس شویی به غایت سنگین را سه نفری، از سه طبقه با پای پیاده بردند پایین (آسانسور ندارد ساختمان ما )؛ مسئولین تعمیرگاه گفتند یک هفته کار دارد تا تعمیر و سرویس بشود.


روسیه

ما هی می خواهیم اخبار گوش ندهیم، ولی بعضی خبرها ناخواسته هم شده به گوش می رسد. باز دقیق نمی دانم چون فقط گذری شنیدم که کشور دوست و همسایه، روسیه، ادعای کشورهای عربی درباره جزایر خلیج فارس را ضمنی یا علنی تأیید کرده. چی بگویم یا چطوری بگویم در وبلاگم را تخته نکنند 


فوتبال

چرا شروع نمی شود این لیگ های خارجی یک کم فوتبال ببینم دلم تنگ شده آخر. مسی هم که رفته لیگ آمریکا. خب شما هم تشریف می بردی عربستان، خدا وکیلی جمع شان جمع است، فقط مسی شان کم است.


وبلاگستان

مثل اینکه خانم ف هم بستند و رفتند. حالا یکی بگوید تراویس کجاست؟

23 تیر 02


ماشین لباس شویی

آقای تعمیر کار و یک نفر کمکش، با چند دقیقه ای تأخیر، ساعت 10:15رسیدند منزل ما. پذیرایی و آشپزخانه را مرتب کرده بودیم، میز ناهارخوری را از وسط آشپزخانه زدیم کنار و فضا را برای جولان آقای تعمیر کار باز کردیم. ولی ای دریغ ... آمدند و پس از تعارفات معمول، رفت سر اصل کار. اول در ماشین را باز کرد و شیشه درش را وارسی کرد، گفت : "شیشه که خوبه، عوضش نکنید". جای تاید و مایع شستشو را نگاه کرد و گفت : "این رسوبات هم طبیعیه، تمیز نکردین؟" ما گفتیم که تلاش کردیم ولی گویا دیگر به خوردش رفته. خلاصه به این هم توجهی نکرد. لاستیک دور در ورودی لباس ها را دید گفت: " این باید تعویض بشه دیگه پوسیده، ولی بعید میدونم اصلش پیدا بشه". چند بار دست برد داخل ماشین و آن طوقه داخل را (بهش چی میگن دقیقاً؟) چرخاند و گفت: " این هم تراز نیست، لق میزنه. اینجا نمیشه کاری کرد باید ببریمش تعمیرگاه". من و پدر اه از نهادمان برخاست  زنگ زد ببیند امروز که تعطیل است (جمعه) احیاناً کسی هست که ماشین را ارسال کند تعمیرگاه یک نفر تحویل بگیرد. کسی نبود. انتقالش موکول شد به فردا صبح [ که شکر خدا من نیستم]. پیچ های روی سقف بالایی ماشین را باز کرد ببیند از این پرسی هاست یا نه راحت باز می شود. بله، متاسفانه از این پرسی های آکبند است و باید با زحمت باز کنند و این یعنی هزینه اضافی. باز هم آه از نهاد من و آقای پدر برخاست. اما خب توجه دارید که مادر خانمی (به قول زیزیگولو ) خوشحال می شد. بالاخره یا باید تعمیر بشود، هزینه تعمیر بیشتر از یک نو درمی آید که باید یک نوع خریداری بشود. به هر حال، جیب آقای پدر و لبخند مادر خانمی !! خلاصه فردا باید آقای پدر 2 نفر کمک بگیرد و یک اسنپ وانت برای این که این ماشین لباس شویی را که خیلی سنگین است، منتقل کند. چقدر وسایل قدیمی سنگین هستند. من یک تلاش کردم بلندش کنم، جای دست درست و حسابی هم  ندارد. بند بند وجودم داشت از هم باز می شد ...

کشتی

علیرضا دبیر داشت در یک برنامه تلویزیونی و تخصصی ورزشی مصاحبه می کرد. گویا انتخابات فدراسیون کشتی نزدیک است. خدا وکیلی عجب کارهایی کرده در این 4 سال. اصلاً کمپ های مختلف با امکانات در حد جهانی به کنار. همین که توانسته بدهی فدراسیون به فدراسیون جهانی را پرداخت کند، شاهکار است. ورزش که بودجه ندارد؛ یک بار شنیدم می گفت راه می افتم از این و آن قرض می گیرم و فلان ... خلاصه کار را به کاردانش واگذار کردند، جواب هم داده، بلکه عبرتی باشد برای دیگر پست ها 

غذا

دوستان بخار پز می خورم، هم خوشمزه تر است و هم خیلی احساس سبکی میکنم. واقعاً امتحان کنید، تأثیرش آشکار است. از راحتی و چابکی گرفته تا کاهش مشکلات و عوارض گوارشی صدادار و بی صدا ... چه عمری را در جهالت به سر بردم، کاش زودتر قانع می شدم امتحان کنم 

آهنگ حامد بهداد

این آهنگ آقای بازیگر را شنیدید؟ بی تابی بیتا ...

مرا چشمی است خون افشان

ز دست آن کمان ابرو

جهان پر فتنه خواهد شد

از آن چشم و از آن ابرو

.

.

.

خدا را ای رقیب امشب

زمانی دیده بر هم نه

که من با لعل خاموشش

نهانی صد سخن دارم

تو کافر دل نمی بندی، نقاب زلف و می ترسم

که محرابم بگرداند، خم آن دلستان ابرو !


22 تیر 02

وبلاگستان

قبلاً هم گفتم و باز هم تکرار می کنم چقدر خوب این وبلاگستان. البته که به قول آن جمله ی عربی [شرف المکان بالمکین = ارزش هر جایگاهی به ساکن آن است] خوبی وبلاگستان عاریه ای از ساکنین محترم اینجاست؛ ممکن این دوستی و احساس مثبت متقابل دلایل مختلفی داشته باشد و هر کسی از زاویه دید خودش، آن بخش که برایش جذاب تر است را به عنوان دلیل اقامه کند. اما برای من، دلیل این حس خوب و احساس دوستی، با اینکه از نزدیک همدیگر را نمی شناسیم، ملاقات نکردیم و ظاهر یکدیگر را ورانداز، خود نوشتن است. ما در نوشتن بیشتر از صحبت کردن دقت می کنیم؛ منظم تر و با برنامه تر هستیم. احتمالاً بارها برای همه ما پیش آمده که چند خط نوشتیم (تایپ کردیم) و بعد پاکش کردیم و دوباره یک چیز دیگر یا یک جور دیگر نوشتیم. این یعنی بیشتر از صحبت کردن دقت می کنیم و اینکه فرصتش را هم داریم. چون حرف زدن و خارج شدن کلام از دهان مثل آب رفته به جوی می ماند. قابل بازگشت نیست. با دقت و تمرکز و فرصت بیشتر، مسلماً کیفیت انتقال پیام افزایش پیدا می کند و میزان سوء تفاهم هم کمتر می شود (هر چند صفر نمی شود).

و اینکه به نظر واقعاً نوشته ها معرف آدم ها هستند، گویا نوشته ها بیشتر از ظاهر آدم ها اهمیت دارند. شاید من اگر شما را اول در دنیای واقعی ملاقات می کردم، از ظاهر شما خیلی سریع تصمیم می گرفتم که، نه این به درد من نمی خورد، اوه اوه این از اونهاست ها، فلان و بهمان ... ولی الان اینطور فکر می کنم که اگر خیلی از شما را در دنیای واقعی دیدار کنم به راحتی پیوند دوستی را برقرار می کنم.

دارم با خودم فکر می کنم اگر ازدواج کردن، به جای ملاقات حضوری، از اول با نوشتن یا نامه نگاری بود، آمار تنش و نارضایتی در ازدواج ها کاهش پیدا می کرد؟ یا مثلاً اگر زوجین دلخوری خودشان را به جای صحبت کردن، بنویسند احتمال مصالحه و آشتی آنها افزایش پیدا نمی کند؟ 

فردا

قرار یک تعمیر کار ماشین لباس شویی بیاید منزل ما برای سرویس کردن این ماشین بیچاره که سال هاست جور تمیزی ما را می کشد ولی ما بهش رسیدگی نکردیم. لاستیک دور در ورودی لباس ها جرم گرفته. پایه ها از حالت تراز خارج شدند و در سرعت های پایین، ماشین حرکت می کند به طرفین؛ تعمیر کار که تلفنی با من صحبت می کرد می گفت که اگر مشکل از پایه باشد که همان جا در محل رفع می شود و اگر نه باید کل ماشین را ببریم تعمیرگاه. کشویی که شوینده می ریزیم داخلش هم تقریباً خراب است. اووه چقدر زیاد ...