والیبال
بازی امروز خیلی بهتر از دو بازی قبلی بود. دست اول یک دفاع روی تور در سمت چپ زمین داشتیم که در موقعیت حمله، دائم توسط حریف دفاع می شد و امتیاز از دست می دادیم و دست اول را هم باختیم. مربی عوضش کرد و بعد نقطه ضعف مان برطرف شد و 3 دست پی در پی برنده شدیم. واقعاً در طی 10 الی 15 سال گذشته بازیکنان قدرتمندی تحویل تیم ملی بزرگسال والیبال شدند. این نشان می دهد که فرآیند استعدادیابی و پرورش آنها خوب انجام می شود. البته منکر این نیستم که بهتر می تواند باشد، همیشه جا برای پیشرفت هست. اما عجب بازیکنی است این امین اسماعیل نژاد، خوش استیل، قد بلند تر (چون همه والیبالیست ها که قدشان بلند هست به جز لیبرو)، چپ دست، قوی و البته باهوش. فکر کنم فقط یک امتیاز از دست داد یا حداکثر 2 تا.
خودم
همچنان مصرانه و فعالانه در تلاش برای ایجاد تغییرات مثبت یا کاهش عادت های منفی هستم. کار ساده ای نیست، همه می دانیم. اگرچه هنوز به تصمیمات قطعی نرسیدم ولی احساس بهتری دارم. باید سعی کنم تا فعالیت های مفید را به صورت روتین دربیاورم. شاید شما جزء آن دسته از افراد باشید که برنامه های سیال و شناور را بیشتر می پسندید اما برای من عمل به برنامه های منظم و پشت سر هم و در یک کلام، روتین وار، راحت تر است.
تشکر و قدردانی
ضمن اینکه از تک تک مخاطبین و دوستانی که لطف می کنند و به بنده سر می زنند، تشکر می کنم، لازم دانستم از کامنت یکی از اهالی تشکر ویژه کنم که انتقادی بیان کردند؛ گفتند خشک می نویسی. طرفدار انتقاد هستم. در یک کتابی می خواندم که ذهن ما، در طی تکامل، از بشر نخستین چیزی را به ارث برده به نام حس کردن خطر؛ یعنی چون در گذشته بشر بی دفاع تر از امروز بوده، قوانین مدنی وجود نداشته، خطر حمله قبیله ی همسایه بسیار زیاد بوده، خانه های آن زمان چندان محکم و ایمن نبوده و در برابر باد و طوفان و باران و ... سریع خراب می شده، فاصله ای بین محیط زندگی انسان و حیوانات درنده نبوده و ... ذهن ما عادت کرده که خطر و نقصی را که احتمال بروز خطر و تهدید را افزایش می دهد، بهتر و راحت تر درک کند. از عواقب دیگر این میراث گذشتگان، منفی بافی، ایرادگیری و تصور کردن حالات بد در هر موقعیت نامطلوب به جای در نظر گرفتن احتمالات مثبت است که این موهبت باعث بقای بشر و پیشرفت او نیز شده است. انتقادپذیری، به نظر من یک هنر و مهارت است. باید با تمرین و تکرار سعی کنیم این مهارت را در خود نهادینه کنیم. با کمال میل از انتقادات شما استقبال می کنم. همچنین اگر در کنار اِشکالی که بیان می کنید، راه حلی هم ارائه بدهید، شادی بنده را دو چندان می کنید.
1. خشک می نویسم؟ (منظور از خشک رو هم اگر یه مقدار توضیح بدین خودش بخشی از راه حله )
2. یعنی نوشته هایم احساس ندارد؟ یک جورایی بی روح است؟
3. این که ادبی و کتابی بنویسم بد است؟ (یا محاوره نوشتن خوبه؟)
4. یا هر نقد و پیشنهاد دیگری که دارید لطفاً بفرمایید
یک مدتی بود که بلاگ اسکای خراب شد، البته گویا این مورد مسبوق به سابقه بوده ولی منِ تازه وارد اولین بار بود که با این حالت مواجه شدم. نکته اول اینکه فهمیدم هنوز معتاد نشدم (هوووراااا ) ، اصلاً انگار نه انگار که چیزی شده خیلی ریلکس به روزمرگی های خویشتن پرداختم. دوم اینکه در طی برنامه جدید برای ایجاد تغییر و تحول که مصرانه پیگیر آن هستم یک کتابی یافتم با نام تئوری موسیقی که نوع آموزش آن خیلی برایم جالب بود و شروع کردم به مطالعه چون واقعاً هیچی از موسیقی و اصطلاحات آن نمی دانم؛ حالا مطمئن نیستم که قصد دارم در آینده نواختن ساز یاد بگیرم یا نه، فعلاً فقط می خواهم ببینم اصلاً چه حال و هوایی دارد و با روحیات من سازگار هست یا خیر.
سوم اینکه یک برنامه ای هست به نام ویدئو چک، پنج شنبه ها حدود ساعت 21 پخش می شود. طنز ورزشی است با اجرای آقای عبداله روا. به نظر من که خیلی برنامه بانمک و جالبی است، این قسمتش هم خیلی قشنگ بود. برای مربی سابق استقلال، ساپینتو، آهنگ یار جنگی من شلوار پنلگی من پخش کردند .
پشت سر هم، هر وقت این کروم را باز می کنم هشدار می دهد که Google chrome is put of date و بیا آپدیت کن. بر روی آپدیت کلیک کردیم، منتظر ماندیم تا دانلود شد. رفتیم فایل exe دانلود شده را Run as Administrator کردیم و همه چیز داشت به خوبی و خوشی سپری می شد که یک دفعه پیام آمد که آپدیت نمی توان کرد! زیرا windows firewall سنگ می اندازد؛ برو و او را سر جایش بنشان. حالا ما هی می رویم سر این برنامه و نگاه می کنیم ... خب اجازه دسترسی داده دیگر چه می گویی؟
خلاصه بعد از یکی دو روز تحمل این پیام های رژه رونده بر روی مخ، رفتم سایت soft98 و از آنجا اقدام کردم. نسخه مناسب را دانلود کردم و فایل zip را extract کردم و دوباره نصب کردیم و این دفعه مشکلی پیش نیامد؛ اما وقتی کروم را باز کردم می گفت دسترسی شما به اینترنت محدود شده است! ای لامصب ...
هیچی دیگر هر چه ور رفتم آخر نشد، تا اینکه گفتم ای گور پدرت، restart ...
درست شد
خلاصه restart بر هر درد بی درمان کامپیوتر دواست
پیروی انگیزه ی جدید در جهت رشد و ارتقا سطح کیفی خودم و همه چیزم، مشغول بررسی و پرس و جو و سبک و سنگین کردن هنر و ورزش هستم. البته از عصر یک مقدار جزئی سردرد داشتم و دارم هنوز. در ادامه ی برنامه ی قبلی جلوی تلویزیون شروع به ورزش کردم. انجام دادن حرکات کششی را خیلی دوست دارم. حس می کنم انرژی های منفی و یا انبار شده، نوعی خستگی و کسالت از بدنم خارج می شود و بعدش فکر می کنم مثل ماشینی هستم که روغن کاری شده، یک حس چابکی و فرزی خاصی به آدم دست می دهد. باز هم از توصیه دوستان خیلی تشکر می کنم. باید به توصیه خانم بیدار یک اپلیکیشن ورزشی نصب کنم که مراحل را منظم و مرتب انجام بدهم و سیر پیشرفتم را بتوانم ملاحظه کنم. حین ورزش داشتم شبکه ی 7، شبکه آموزش را نگاه می کردم. برنامه ای هست به نام هوشیار. بچه های مدرسه ای را می آورند مسابقه هوش برگزار می کنند. بیشترش هم سوالات ریاضی مانند هست. برنامه ی جالبی است.
از این قبیل مسابقات، اپلیکیشن ش هم هست. مثلاً برنامه ی Logimathics از گوگل پلی قابل دانلود است ولی نمی دانم بازار یا مایکت هم این ها را دارند یا خیر. نصب کنید، حجم زیادی نمی خواهد. می توانید در اوقات فراغت داخل ماشین و ... ازش استفاده کنید.
کلاً طرفدار کار کشیدن از مغز هستم. نه اینکه خیلی باهوش باشم و فلان ... برای یک سالمندی سالم، مغز سالم نیاز هست. دوست ندارم خیلی زود کند ذهن بشوم.
خرداد ماه امروز شروع شد و من تصمیم گرفتم این طور تصور کنم که هر روز یک روز جدید و فرصت تازه برای تغییر و بهتر شدن است. سعی می کنم ارتباطم را با آدم های مثبت، مثل اهالی محترم بلاگ اسکای که همگی خیلی به بنده لطف دارند، تقویت کنم. کامنت های شما درباره پست قبلی خیلی جذاب و کارآمد بود. نکته مشترک بین توصیه هایی که به من کردید این هاست:
1. آشپزی یاد بگیر، چه زن بگیری چه نه.
2. ورزش و هنر بستگی به سلیقه و میزان آمادگی ت دارد.
3. شناخت خانم ها اصلاً کار ساده ای نیست.
حالا باید سعی کنم در این مسیر سخت تغییر، روحیه خودم را حفظ کنم و تمام تلاشم را به کار بگیرم. باشد که به راه راست هدایت شوم
در ادامه تجربه کارهایی که انجام می دهم را با شما به اشتراک می گذارم ...
با کامنت یکی از اهالی، که همگی خیلی به منِ تازه وارد لطف دارند، یک سوالی در ذهنم ایجاد شده است. گفتم مطرح کنم دوستان گرامی که با تجربه تر هستند این جوان نو سبیل را هدایت کنند. دوستان به نظر شما وطن پرستی چیست؟ من خودم را یک ایرانی می دانم. کشورم را دوست دارم و دلم می خواهد در مسیر رشد و تعالی باشد. ولی سوالم مربوط به زمان حال نیست، مربوط به گذشته است. ما به کارهای نیک گذشتگان مان می بالیم و با افتخار و سربلندی درباره ی آنها صحبت می کنیم. گذشتگانی که در اغلب موارد فاصله ی چند هزار ساله با ما دارند! ما، یعنی من و شمای امروز. ولی خودمان را با آنها جمع می زنیم. به عبارتی انگار ما خود را در پیروزی آنها سهیم می دانیم در حالی که هیچ نقشی نداشتیم. ولی به احتمال زیاد خودمان را شریک در جرم ها و کارهای زشت آنها تصور نمی کنیم. مثلاً این طور به نظر می رسد که داریوش سوم، آخرین پادشاه هخامنشی از ما نیست، چون در برابر اسکندر مقدونی شکست خورد و ... [البته برای همچون منی که اطلاعات تاریخی بسیار ضعیفی دارم، اما گویا ایشان از خردمندترین پادشاهان ایران بوده است].
نمی دانم چقدر توانستم منظورم را واضح بیان کنم، برای همین یک مثال دیگر می زنم. فرض کنیم پدربزرگ بنده یک شغل خیلی تاپی داشته است [با این فرض که از راه درست به آن رسیده، نه با پارتی و تقلب و ...]. وقتی ایشان سخت در حال تلاش خالصانه بوده که من اصلاً پا به عرصه ی وجود نگذاشته بودم، حالا:
1. واقعاً منطقی هست که به ایشان افتخار کنم؟
2. اگر بله، تا چه حد؟ حد و مرزی قائل هستید؟
بی اختیار به یاد این شعر افتادم و یه ذره تغییرش دادم
گیرم پدرم بود بود فاضل
از فضل پدر، مرا چه حاصل؟
3. یک کتابی هست به نام کوروش نامه که یک یونانی به نام گزنفون [که شاگرد سقراط بوده!] درباره نحوه آموزش و پرورش حکمرانان تالیف کرده است و به توصیف صفات و نحوه ی تربیت شدن کوروش پرداخته است. بعد خواندن چند صفحه از این کتاب با خودم فکر کردم اگر الان کوروش زنده بود آیا ما را به عنوان مردمش که قرار باشد بر آنها حکمرانی کند می پذیرفت؟
4. ما به گذشتگان خودمان (بیشتر دوره ی ایران باستان را شامل می شود) افتخار می کنیم، آنها چی؟ آنها درباره ی ما چه فکر می کنند؟
واقعاً دلم می خواهد نظر شما را بدانم