دیوار
تازه این اپلیکیشن را نصب کردم و به نظرم طراحیش بهتر از شیپور است. یک صندلی چرخ دار قدیمی داشتم که چندتا مشکل کوچک هم داشت. عکس گرفتم و خیلی قشنگ و واضح توضیح دادم که چه معایبی دارد. و 500 هزار تومان قیمت زدم. از دو هفته ی پیش تا الان در همین شهر کوچک ما بیش از 400 نفر آگهی بنده را مشاهده کردند و حدوداً 10 نفی هم در چت دیوار پرس و جو کردند. تا بالاخره امروز 450 هزار تومان معامله ش کردم و رفت؛ خیلی راضی بودم
شستن ماشین پدر
به قدری کثیف بود که دیگر واژه ی کثیف توانایی توصیف ش را نداشت. آن زمان که ماشین را تازه خریده بود بسیار منظم و پیگیر تمیز می کردو چادر می کشید. ولی امان از عادت! بعد از مدتی ماشین نو عادی شد و تمیز کردنش از هفته به چند ماه موکول شد. خلاصه که امروز بنده 3 ساعت مشغول شستن ماشین بودم. حالا شما شاید بگویید که من کندم. البته که انکار نمی کنم ولی با شلنگ نشستم که آب مصرف بشود. یک سطل و دو کهنه ی خیس و یک کهنه خشک. وجب به وجب با کمترین مصرف آب ماشین پدر را برق انداخته و از لگن به رخش ارتقاء دادم. بعد که کارم تمام شد آمد ماشین را جا به جا کند. نگاه کرد و لبخند رضایت بر چهره اش نقش بست. به این نتیجه رسیدم که استعداد کار یدی هم دارم
کتاب بعدی
هنوز انتخاب نکردم که کتاب بعدی باید چی باشد. من خیلی زود از عناوین مشابه خسته می شوم. یعنی احتمالاً کتاب بعدی دیگر درباره نویسندگی نیست، زیرا هم هنوز به قطعیت نرسیدم که کتاب مناسب بعدی چیست و هم تنوع برای من یک اصل است. اگر نباشد نمی توانم استمرار داشته باشم. حالا یک کتاب صوتی دارم به نام جامعه شناسی چشم و هم چشمی، عنوان خیلی جذابی است. کلا هم 4 ساعت و نیم است و به نظر در طول هفته ی آینده تمام بشود.
واقعاً با وضعیت فعلی مخارج زندگی،کتاب های الکترونیک به علت اینکه اغلب هزینه ی کمتری نسبت به کتاب های چاپی دارند، خیلی خوشحال کننده هستند؛ البته اولویت من، امانت گرفتن کتاب از کتابخانه عمومی شهر است اما تعداد نسخه های موجود از کتاب های معروف در این کتابخانه کم است. در نتیجه برای امانت گرفتن این قبیل کتاب ها رقابت خیلی بالاست. اگر کتابی را نتوانم از کتابخانه امانت بگیرم، در نرم افزارهای کتابخوان به دنبال نسخه ی الکترونیک آنها می گردم و اگر مقرون به صرفه باشد، تهیه می کنم.
چند وقت پیش یک کتاب صوتی از کوتاه، از نرم افزار طاقچه دانلود کردم. بالاخره امروز عصر فرصت شد تا گوش کنم ببینم چی می گوید؟ الان که دارم این یادداشت را تایپ می کنم تازه این کتاب را تمام کردم و قصد دارم آموخته هایم را با شما به اشتراک بگذارم ...
دوپامین یک انتقال دهنده ی عصبی است و هورمون نیست. این ماده در پاسخ به یک محرک آزاد می شود و کاری می کند تا میل شخص نسبت به انجام دادن یک کاری که احتمالاً با یک پاداش همراه است، افزایش پیدا کند. به عبارت دیگر، مشوق عمل است! این کتاب درباره ی اهمال کاری و شیوه ی مقابله با آن است. مثلاً من در حال انجام دادن یک کار مهم هستم ولی موبایلم دائم به من چشمک می زند که بیا یه نگاه بنداز، بعد زودی برگرد سر کارت! چک کردن گوشی یک محرک است. در پاسخ به این محرک دوپامین آزاد می شود و من میل شدیدی به ور رفتن با گوشی ایجاد می کند. به این می گویند تله ی دوپامینی!
حالا اگر من به این محرک پاسخ بدهم، یعنی برم یک نگاهی به گوشیم بندازم، مکانیزم خود تقویت کننده ای (لامصب) باعث می شود دفعه ی بعدی میل شدیدتر و مدت زمان بیشتری را طلب کنم؛ که این گویا اعتیاد یا حداقل نوعی از اعتیاد است. عاقبت بد این رفتار، این است که بعد از مدتی، پیروی کردن از برنامه ها یا انجام دادن کارهایی که به نظم یا تمرکز احتیاج دارند، سخت و سخت تر می شود. پس در طولانی مدت، تعداد زیادی از کارها تلنبار می شوند و خیلی از اهداف محقق نمی شوند. چون من دچار اهمال کاری هستم.