آقای رعد

آقای رعد

حالا که همه نویسنده شدن منم بازی!
آقای رعد

آقای رعد

حالا که همه نویسنده شدن منم بازی!

23 تیر 02


ماشین لباس شویی

آقای تعمیر کار و یک نفر کمکش، با چند دقیقه ای تأخیر، ساعت 10:15رسیدند منزل ما. پذیرایی و آشپزخانه را مرتب کرده بودیم، میز ناهارخوری را از وسط آشپزخانه زدیم کنار و فضا را برای جولان آقای تعمیر کار باز کردیم. ولی ای دریغ ... آمدند و پس از تعارفات معمول، رفت سر اصل کار. اول در ماشین را باز کرد و شیشه درش را وارسی کرد، گفت : "شیشه که خوبه، عوضش نکنید". جای تاید و مایع شستشو را نگاه کرد و گفت : "این رسوبات هم طبیعیه، تمیز نکردین؟" ما گفتیم که تلاش کردیم ولی گویا دیگر به خوردش رفته. خلاصه به این هم توجهی نکرد. لاستیک دور در ورودی لباس ها را دید گفت: " این باید تعویض بشه دیگه پوسیده، ولی بعید میدونم اصلش پیدا بشه". چند بار دست برد داخل ماشین و آن طوقه داخل را (بهش چی میگن دقیقاً؟) چرخاند و گفت: " این هم تراز نیست، لق میزنه. اینجا نمیشه کاری کرد باید ببریمش تعمیرگاه". من و پدر اه از نهادمان برخاست  زنگ زد ببیند امروز که تعطیل است (جمعه) احیاناً کسی هست که ماشین را ارسال کند تعمیرگاه یک نفر تحویل بگیرد. کسی نبود. انتقالش موکول شد به فردا صبح [ که شکر خدا من نیستم]. پیچ های روی سقف بالایی ماشین را باز کرد ببیند از این پرسی هاست یا نه راحت باز می شود. بله، متاسفانه از این پرسی های آکبند است و باید با زحمت باز کنند و این یعنی هزینه اضافی. باز هم آه از نهاد من و آقای پدر برخاست. اما خب توجه دارید که مادر خانمی (به قول زیزیگولو ) خوشحال می شد. بالاخره یا باید تعمیر بشود، هزینه تعمیر بیشتر از یک نو درمی آید که باید یک نوع خریداری بشود. به هر حال، جیب آقای پدر و لبخند مادر خانمی !! خلاصه فردا باید آقای پدر 2 نفر کمک بگیرد و یک اسنپ وانت برای این که این ماشین لباس شویی را که خیلی سنگین است، منتقل کند. چقدر وسایل قدیمی سنگین هستند. من یک تلاش کردم بلندش کنم، جای دست درست و حسابی هم  ندارد. بند بند وجودم داشت از هم باز می شد ...

کشتی

علیرضا دبیر داشت در یک برنامه تلویزیونی و تخصصی ورزشی مصاحبه می کرد. گویا انتخابات فدراسیون کشتی نزدیک است. خدا وکیلی عجب کارهایی کرده در این 4 سال. اصلاً کمپ های مختلف با امکانات در حد جهانی به کنار. همین که توانسته بدهی فدراسیون به فدراسیون جهانی را پرداخت کند، شاهکار است. ورزش که بودجه ندارد؛ یک بار شنیدم می گفت راه می افتم از این و آن قرض می گیرم و فلان ... خلاصه کار را به کاردانش واگذار کردند، جواب هم داده، بلکه عبرتی باشد برای دیگر پست ها 

غذا

دوستان بخار پز می خورم، هم خوشمزه تر است و هم خیلی احساس سبکی میکنم. واقعاً امتحان کنید، تأثیرش آشکار است. از راحتی و چابکی گرفته تا کاهش مشکلات و عوارض گوارشی صدادار و بی صدا ... چه عمری را در جهالت به سر بردم، کاش زودتر قانع می شدم امتحان کنم 

آهنگ حامد بهداد

این آهنگ آقای بازیگر را شنیدید؟ بی تابی بیتا ...

مرا چشمی است خون افشان

ز دست آن کمان ابرو

جهان پر فتنه خواهد شد

از آن چشم و از آن ابرو

.

.

.

خدا را ای رقیب امشب

زمانی دیده بر هم نه

که من با لعل خاموشش

نهانی صد سخن دارم

تو کافر دل نمی بندی، نقاب زلف و می ترسم

که محرابم بگرداند، خم آن دلستان ابرو !