ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
سلام اهالی محترم وبلاگستان. اینجانب آقای رعد از اوقات فراغت، فراغت یافته و به دیدار مجدد شما شتافته و قرار است هزاران هزار صغری و کبری را به هم بافته و تقدیم شما کنم. رفتم مرخصی مشخص است نطقم باز شده سجع می گویم! عرض شود خدمت شما که بنده یک دوستی دارم برتر از گل. ایشان را در ایام دانشگاه پیدا کردم و رشته دوستی مان از آن زمان شکل گرفت و شکر خدای مهربان تا به امروز پایدار است. هر وقت بشود و فرصتی دست بدهد ما برنامه ریزی می کنیم و یکی دو روزی را در کنار خانواده به تفریح و شادی می گذرانیم. ارتباط این قدر خوب است که مثل دو تا برادر هستیم و مثلاً مادر ایشان بنده را پسرم خطاب می کند و من ایشان را مامان جان
دو تا بازی هست که خیلی باحال است، یعنی بازی نوستالژی ما به حساب می آید. یکی ش یک بازی فلش است که اسمش War است و یکسری تانک هستند که با انواع بمب، به نوبت به هم شلیک می کنند؛ در هر نوبت جهت باد تغییر می کند و نشانه گیری را چالش برانگیز. اسم کشورهای مختلف را می گذاریم روی تانک ها و مشغول این بازی می شویم. البته این دوست من جر زن است. قرار می گذاریم وقتی فقط خودمان دو تا باقی ماندیم به هم شلیک کنیم ولی این بدجنس وقتی عقب میفتد وسط بازی به من هم شلیک می کند
به هر حال داشتن دوست خوب یک نعمت است و واقعاً در این زمانه پیدا کردن یک رفیق شفیق، غنیمت. ضمن اینکه از این فرصت استفاده کرده و مراتب شکر و سپاس خود را روانه درگاه الهی می کنم، برای شما هم آرزو دارم از این الطاف الهی بهره مند بشوید. یعنی آنچه برای خودم پسندیدم، برای شما هم می پسندم
حالا بگید ببینم من نبودم چه کارا کردید؟