هنگام شام
شام یک سیب زمینی نسبتاً درشت را خلال نموده و با روغن کم سرخ کرده؛ یک عدد تخم مرغ را بشکسته و به تنگ آنها اضافه کرده و وعده ی شام را سیب زمینی - تخم مرغ خوردم. در این حین اواخر بازی فینال جام آسیای مرکزی (کافا) بین ایران و ازبکستان را هم دیدم. گویا این برد تیم ملی در این مسابقه فینال اولین جام ما بعد از سال 2008 میلادی است و چند وقت دیگر، اصلاً نمی دانم چند هفته یا چند ماه، بازی های خیلی مهم جام ملت های آسیا برگزار می شود.
وبلاگستان
این چند روز تعدادی دیگر از اهالی وبلاگستان تصمیم به منحل کردن وبلاگشان گرفتند. و جالب اینکه یکی از این دوستان پیام خداحافظی هم داد. خیلی کار قشنگی بود. یعنی برای تک تک مخاطبینش وقت گذاشته بود، همانطور که آنها برای او وقت گذاشته بودند.
تاریخ
من اطلاعات تاریخی ضعیفی دارم. داشتم یک بخش از خلاصه کتاب تاریخ ایران، نوشته حسن پیرنیا را می خواندم، فصل هخامنشیان، بخش کوروش. چقدر مطالب با شک و تردید بیان شده است. مشخص نیست اول کدام رخ داده و بعد کدام. البته که خلاصه بودن کتاب، از کیفیتش کاسته و اگر نه انگار 3 جلدی ایران باستان از همین نویسنده بسیار کتاب وزین و عالی است. اگر قرار باشد تاریخ را مثل داستان بخوانم، پس بهتر این است کتابی را انتخاب کنم که درباره راویان توضیح ندهد، مثلاً نگوید که به نقل از هرودوت و یا هرودوت گفته است فلان ... باید یک کتابی باشد مورد وثوق ترین روایت های تاریخی را پشت سر هم تعریف کند. اما اگر قرار است تحلیلی مطالعه کرد تا درس گرفت، خب باید به پس و پیش شدن و روند منطقی داشتن روایات هم توجه کرد. خلاصه در این که کوروش شخصیت بسیار بزرگ و قابل احترامی بوده شکی نیست. ولی چقدر این بخش از تاریخ ما قابلیت آثار سینمایی و یا تلویزیونی دارد، صد حیف!
کوروش از همسرش، کاساندان، 2 پسر داشته به نام های کمبوجیه و بردیا. اکثراً این را می دانیم. کمبوجیه پسر ارشد کوروش، پس از مرگ (علت مورد مناقشه است) پدر، امپراطور ایران و کشورهای تحت سلطه می شود و قصد دارد به مصر لشگر کشی کند. در این حین گویا از محبوبیت و قدرت گرفتن برادر کوچکتر خود، یعنی بردیا، در زمان نبود خود هراسان می شود و او را به قتل می رساند (برادر کشی در میان فرزندان کوروش). اما طوری قضیه را جمع و جور می کند که کسی متوجه نمی شود. گئومات نامی وجود داشته که از نظر چهره بدل این بردیای مقتول بوده و به راز کمبوجیه پی برده و لشگرکشی کمبوجیه به مصر را مغتنم شمرده و نظر بسیاری از بزرگان و رعایا را به دست می آورد. اما سر یک قضیه ای یکی از گوش های این مغ را بریده بودند (من نمی دانم چرا، شما اگر می دانید اطلاع بدهید) احتمالاً با نوع آرایش مو یا استفاده از لباس مخصوص مغ ها و ... این حقیقت را به خوبی پنهان می کرده است. حالا ببینید حال کمبوجیه را! برادر را کشته و نمی تواند بگوید. از طرف دیگر اگر نگوید، حکومتش بر باد است . پدر زن بردیای مقتول، از راز گئومات با خبر بوده و به دخترش اطلاع می دهد که ببین او که ادعا می کند شوی توست، آیا هر دو گوشش سالم است یا نه؟ این نشان می دهد که چقدر این دو نفر، یعنی گئومات مغ و بردیای مقتول به هم شبیه بودند که حتی زنش هم نیاز به راستی آزمایی داشته تا بتواند تشخیص بدهد!
کشته شدن کوروش، ورود کشور به هرج و مرج پس از یک شاه بزرگ، نزاع دو برادر، توطئه قتل، بدل یک شاهزاده، ماجرای بریده شدن گوش، لحظه لو رفتن تقلبی بودن گئومات، اقدامات داریوش، مرگ کمبوجیه قبل از رسیدن به پایتخت، پروسه شورا و قیام علیه گئومات، همه و همه ظرفیت بی بدیل این برهه از تاریخ ما برای ایجاد یک اثر سینمایی یا سریالی جذاب است.
سَردَن دستاااای من
یکی دوتا نیست حرفای من !
حالا که تا اینجا اومدی و این پست منو خوندی، جهت تخفیف درد تراویس یا براش دعا کن یا برو کریم اکبری مبارکه رو ببوس