ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
جرقه نوشتن این پست از دراز گویی شخص خودم در شرح ما وقع ویروس واگیر دار تخته کردن درِ وبلاگ، که در پُست قبلی به آن اشاره کردم، زده شده. در همین ابتدای امر لازم می دانم خاطر نشان کنم مطالب این پُست دیدگاه شخصی بنده درباره بخشی از مسئله ی بزرگ حق الناس است و لزوماً صحیح نیست؛ لذا پیشاپیش بابت این که حوصله به خرج می دهید و این دیدگاه شخصی را مطالعه می کنید و به دنبال آن ضعف های آن را به بنده یاد آوری می کنید، سپاس گزارم.
حق الناس یعنی، حق مردم، چیزی که مردم باید داشته باشند ولی به دلایلی چه عمدی و چه سهوی از آنان دریغ شده است. یک دانایی می گفت که حتی یک بوق نا به جا هم حق الناس است. چون بوقی زدی که طرف مستحق آن نبوده، یعنی کاری نکرده که شما بخواهی با بوق مجازاتش کنی. اصولاً مثال کمک می کند تا درک مطلب تسهیل بشود پس از شرایطی فرضی استمداد می طلبیم: فرض کنید ما داخل یک ماشین نشسته ایم، ماشین جلویی با سرعت مناسب و حفظ فاصله ی مناسب از ماشین بعدی در حال حرکت است. ما بی حوصله ایم و در ذهنمان تصور می کنیم اگر سپر به سپر حرکت کنیم زودتر می رسیم. در این حین بوق هم می زنیم که: هی لگن ت رو تکون بده لاک پشت ... با این بوق ممکن است یک بچه ی کوچکی از خواب بپره و مادرش که کلی کار ریخته سرش باید مجدداً وقت و انرژی برای آروم کردن نوزادش بگذارد، یا پیرمرد و پیرزنی حین عبور کردن از عرض جاده بترسند، یا خود راننده جلویی که به خاطر ترافیک و هزار مشکل دیگر درمانده و خسته است خودخوری کند و در دلش کلی هم به ما فحش بدهد. ما الان چه چیزی را از دیگران سلب کردیم؟ آن هم فقط با یک بوق! انرژی یک مادر، امنیت یک کهنسال، اعصاب یک آدم ... خوب فکر کنید، تا حالا نشده که به خاطر مسائل جزئی و کوچک دلخور و آزرده بشوید که کاملاً قابل پیشگیری بوده؟
البته که این مثال فقط یک مثال فرضی است، شاید بر من خُرده بگیرید که برو آقا این خیلی آرمان گرایانه است، روزی صدتا از این ها اتفاق میفتد، اگر بخواهیم به این چیزها فکر کنیم که اصلاً نمی توانیم زندگی کنیم. خب بله، ولی بالاخره کِی و چه کسی قرار این چرخه ی معیوب را اصلاح کند. من اطلاعات روانشناسی زیادی ندارم، ولی چیزی وجود دارد به نام ذهن آگاهی، فرآیندی که با تمرین و تکرار آگاهانه باعث می شود در لحظه زندگی کنیم و قبل از هر واکنشی، پاسخ خودمان را بررسی کنیم.
در مورد اتفاق اخیر، یکی از دوستان که دایره ارتباط وسیعی هم داشته، خیلی زیبا و دلی و رُک هم می نویسد، برای مدتی هر چند کوتاه بست و رفت. بی خبر. کلی از دوستان مجازی دل نگران شدند. بخشی از روز خودشان را با ناراحتی و سردرگمی گذراندند که مبادا فلان، مبادا بهمان ... مسئله جالب فضای مجازی این است که درست است بسیاری از ما با نام مستعار می نویسیم و ارتباطمان به جای واقعی و حضوری بودن مجازی است، (البته با خواندن مطالب بعضی از دوستان متوجه شدم که چند نفری در دنیای واقعی هم، همدیگر را ملاقات می کنند) اما احساساتمان قطعاً واقعی است. در فلسفه ی رواقی اعتقاد بر این است که ما نباید آرامش و خوشبختی خود را به عوامل بیرونی (که تحت کنترل ما نیست) گره بزنیم، چون در این صورت برگی در باد بوده و کنترلی بر خود نداریم. گویا وابستگی عاطفی چیز خوبی نیست. ولی از پست های چند روزه ی دوستان مشخص است که ناگهان بستن و رفتن اثرات خوبی ندارد.
حق الناس همینه که فرمودین
همینقدر جزئی
همینقدر حساس
اگر دنیای دیگری هم باشه دقیقا همینجوری ازمون حساب پس میخوان
ولی متاسفانه واقعا رعایتش سخته
درمورد بستن هم درست میگید
خودمم وقتی دوستان بیخبر میرن اعصابم خرد میشه
به هر حال قدر خودتون رو بدونین، گاهی بستن هم فوایدی داره، مثل همین که چقدر دوست و مخاطب دارین
سلام
احتمالا بقیه دوستان و مخاطبانت بهت گفتند که قشنگ مینویسی
مطلبت هم قشنگ بود و هم آموزنده
چقدر با رواقی آشنایی داری؟
سلام
خودتون زیر پست یکی از دوستان یه کتاب رواقی معرفی کرده بودین، من اصلاً نمیتونستم تلفظ کنم اسمش چی هست. رفتم یه اطلاعاتی بدست آوردم
ادبیات و نوشتههاتون عالیه.
بله واقعا با دوستان بلاگستان یه جورایی خانوادهایم
خیلی ممنونم، شما لطف دارین
مصادیق حق الناس واقعاً حیرت آور و البته رعب انگیز هستند
من هم ناراحت میشم وقتی دوستان از مجازستان جلای وطن کنند
به هر صورت شاید دلایل قوی داشته باشند اما یه خبر بدهند بد نیست
هم عقیده ایم پس
منم ببندم


اینروزها حال روحیم خوب نیست و اساسا به مشکل خوردم. کارم از خشم گذشته و واقعا تحملم زیرصفره. تهش پستها را حذف کنم یا ننویسم. فعلا بیشتر از دستم برنمیاد.
ای بابا
حالا خواستین ببندین، یه اطلاع بدین
سلام و درود
ببینید تا جایی که من می دونم من بدی کنم به کسی از اعمال خوبم به حساب اون نوشته میشه اون هم اگر بدی کنه به من از اعمال خوبش برای من نوشته میشه!
اگه این قدر حساس باشه که تا الان ما خیلی کارای بد کردیم اصلا هیچ کس نمی تونه به تعالی برسه!
البته مراقبه رو اعمال یک قسمت از راهه ساده هم نیست اما این جوری نیست که اگه گناه کردی یا اشتباه کردی دیگه نابود بشه حضرت موسی آدم کشت تو جوانی ولی پیامبر شد!
سلام و درود بک


بله منم منظورم این نیست که اشتباه کنی راه برگشت نیست، منظورم این است که به هر حال کار ساده ای هم نیست. بعد اون بحث اضافه و کم کردن اعمال خوب و بد برای دنیای دیگه است. من مقصودم این دنیاست، که کارهای ساده و به نظر بی اهمیت چقدر میتونه وقت و انرژی آدم ها رو هدر بده، از طرفی خب آدم هم باید تحمل خودش رو بالا ببره دیگه
و قضیه موسی قتل نفس زکیه (که حرام باشد) نبوده که، یکی از قبطیان خلافکار رو سهوا کشته واگرنه معصوم بودنش زیر سوال است، مثل قضیه یونس که فقط به خاطر شاید چند لحظه زودتر ترک کردن قومش، مجازات شد
و البته خداوند ارحم الراحمین هم هست
اگر فرصت کردین کتاب معراج السعاده علی نراقی رو ببینین
چرا فکر می کنید چون حضرت موسی یکی از قبطی ها رو کشته اشکال نداره نفس اون آدم هم محترمه ولو یه نفر کافر باشه به ناحق خونش ریخته بشه مجاز نیست!
شما روی یه بوق این قدر حساسید خوب بوق زدن رو هم میشه توجیه ش کرد حضرت موسی کلی آوارگی و رنج کشید به خاطر قتل اون قبطی معصومیت یه چیز بافته ی ادیانه هر کسی اشتباه می کنه اگه اشتباه نکنه یاد نمی گیره راه تعالی هم همش سعی و خطاست برای هر کسم فرق می کنه
بهتون پیشنهاد میدم از این قالب اسلامی دربیاید و دنیا رو واقعی تر ببینید روحانیان خیلی دروغ ها به خورد مردم میدند!
خیلی خوشحالم که صریح نظرتان رو میدین
و این طوری حکمت خدا و عدالت خدا زیر سواله که!
من روی یه بوق حساس نیستم، هنوز به این درجه از تسلط بر واکنش هایم نرسیدم، نظر تئوریم رو بیان کردم نه توانایی عملیم
همچنین نگفتم که موسی چون یک قبطی رو کشت اشکال ندارد، مسئله کاملا بر ما مشخص نیست، ولی باید توجیهی باشه چون من پیش فرض معصوم بودن را قبول دارم (همچنین در اسلام قرار داد با کافر محترمه، ادای امانتش محترمه، فقط با کسی میشه نزاع کرد که مانع زندگی مصالحه آمیز دیگران بشه)، به نظرم نمیشه سرنوشت کلی ادم رو به کسی داد که از طریق ازمون و خطا بخواهد راه رو پیدا کنه، اون طوری منم میتونم پیامبر بشوم که
بعد اگر ما بخواهیم انفرادی راه تعالی رو طی کنیم خب یه بخشیش آزمون و خطاست نه همش، چون یه عده قبل از ما تلاش کردن و نتایج درستی پیدا کردن، لازم نیست خطای اونها رو تکرار کنیم ولی اصولا انبیا برای تعالی فرد نیومدن، برای تعالی اجتماع فرستاده شدن، و چرا باید کلی آدم پشت سر کسی حرکت کنن که نمیدونه باید چیکار کنه، تازه باید تست کنه؟ اصلا کی قبول میکنه به حرف کسی پایین تر یا برابر با خودش گوش کنه؟ اگر یه پیامبر پایین تر از مردم عادی باشه که پیروی کردن ازش حماقته، از مساوی باشه که هر کی راه خودش رو میره، فقط در صورتی که برتر باشه شاید مردم قانع بشن به حرفش گوش کنن
خیلی ممنونم نظر دادین، باز هم اگر دوست داشتین این بحث رو ادامه بدین
همچنین من دینم رو از قشر خاصی که ادعا دارن اخذ نمیکنم، تحقیق میکنم
حالا شما به من بگین دقیقاً روی چی تحقیق کنم؟
هر طول میلتان است رفتار کنید، اگر دوست دارید مخاطب را در جریان بگذارید.
خیلی متشکرم
ببینید اون زمان که حضرت موسی قتل انجام میده پیامبر نبوده و به حکمت و معرفت نرسیده بوده بلکه حتی در قرآن از زبان خود حضرت موسی میگه من آن زمان در گمراهی بودم سوره و آیه شو یادم نیست بعدش با حضرت شعیب آشنا میشه و سیر و سلوک می کنه و اون روزی که در کوه طور آتش می بینه میشه پیامبر
اتفاقا اگر بعضی آدم ها ذاتا خوب باشند و بعضی آدم ها ذاتا بد و عده ای هم معصوم عدالت خدا زیر سوال میره چون اون که بدی می کنه ذاتش بده چرا باید معاخضه بشه بره جهنم اون هم که خوبه چرا بره بهشت و اونم که معصومه شاهکار نکرده که بره برسه قرب خدا خلقتش این بوده
بعدم خدا تو قرآن به پیامبر میگه هر خیری به تو میرسد از طرف خداست و هر شری بهت میرسه از نفس خودته اگر معصوم بود که اشتباه نمی کرد شر بهش برسه پس خطا می کنه اون هم نفسانی و شر بهش میرسه!
به نظرم چندتا موضوع مختلف با هم قاطی شده
الف) از پاراگراف اولی که نوشتین اینطور برداشت میکنم که میگین:
1. شروع یادگیری حکمت بعد از رسیدن به پیامبری است. در این حالت احتمال داره که بعضی از پیامبران قبل از پیامبری گمراه بوده باشن که این چندان جالب نیست. چون منِ نوعی میگم چه تضمینی هست که بعدش هم گمراه نباشن!
2. آیه ای که میگین رو میگردم پیدا میکنم، اما باید منظور از گمراهی را مشخص باشه. ندانستن اینکه چه کار کنم با این که گناه کارم یا خطاکارم یا مجرم هستم فرق داره.
ب) از پاراگراف دوم:
1. اعتقاد ندارم بعضی از آدم ها ذاتا بد باشن. تحت شرایط تربیتی یا محیطی و ... انتخاب میکنن که چطور رفتار کنن بعد از مدتی اون مدل رفتار کردن ملکه و عادت میشه براشون.
2. به نظرم نکته اصلی بحث ما برداشت از مفهوم معصوم است. معصوم دقیقاً یعنی چه؟ و شامل چه حوزه هایی میشه؟ این دو تا سوال اصلیه.
ج) پاراگراف سوم:
1. من مخالف جدا کردن آیه ها از هم هستم، چون حتما خداوند از اینکه ایات رو در قالب سوره ها مطرح کرده هدف داشته، باید چند آیه قبل و چند آیه بعد این آیه ای که گفتین رو ببینم.
2. همچنین منظور از شر خطا در دیدگاه یا عملکرد است؟
مثلاً آیه 22 و 23 سوره حدید و آیه 11 تغابن رو ببینین، درباره آسیب دیدن انسان است (مصیبت) که به خدا ارتباط داده میشه. به عبارتی مفهوم خیر خداوند خیلی وسیع است، مثلاً یه بیماری ساده که ممکن با کلی اه و ناله ما همراه باشه در نهایت باعث میشه یه بیماری سخت دیگه تشخیص داده بشه و قبل ازوخیم شدن درمان بشه، به عبارتی یه چیزی که به ظاهر شر بوده بانی خیر هم شده. به هر حال خیر و شر هر دو از جانب خداست. مثلا شیطان شر است و از جانب خدا هم هست. نفس اماره هم شر است و از جانب خداست. شهوت هم از جانب خدا تعبیه شده و ... منظورم اینه که مفهوم خیر و شر به راحتی قابل تبیین نیست.
مشتاقانه منتظر ادامه ی دیدگاه شما هستم